• وبلاگ : صوفيان رند
  • يادداشت : نظر اسلام درباره مساجد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام رفيق ممنونم از نظر خوندني تون

    ببخشيد هم دير جواب دادم

    اما يه نكته بوئ كه مي خواستم بگم.

    رسم ادب بود حالا كه اومدي نبا هم حرف بزنيم حداقل خودتو معرفي كني.

    + حميد 

    2008/05/13

    اصول دين

    اگر از يك مسلمان بپرسي اصول دينت چيه ، فورا چندين دسته بندي به تو تحويل ميدهد كه هيچگونه دليلي هم براي آن ندارد ، فقط حفظ كرده است.اين دسته بنديهاي فانتزي از نظر قرآن باطل است. از نظر قرآن اصل و اساس دين اسلام كه دين تمامي پيامبران بود ، يك چيزه. ذكر خدا.

    بنابراين نماز و اذان و زكات و حج و روزه و نذر و قرباني و ... بايد و بايد و بايد براي فقط خدا باشد. بنابراين در نمازت نبايد كسي ديگر به جز خدا را تاييد كنيد. بنابراين گفتن حتي جملات زير در نماز شرك است.

    محمد رسول خداست.

    محمد بنده خداست.

    صلوات بر محمد.

    علي ولي خداست.

    صلوات بر آل محمد.

    ذكر خاندان پيامبر.

    ذكر اصحاب پيامبر .

    صلوات بر ابراهيم.

    و ...

    چرا شرك است؟

    شما به طور مثال يك مربي رانندگي را در نظر بگيريد. او به شما خواهد گفت كه اصل و اساس رانندگي كار صحيح با كلاج است. بنابراين تا اين مورد را درك نكني نميتواني رانندگي كني. برهمين منوال اصل و اساس اسلام هم "ذكر فقط خدا در شعائر" است. شعائر هم ميداني كه نماز و زكات و حج و روزه و .. است. زيرا آنچيزي كه شما بايد در فكرش باشيد خداست نه محمد. آنچيزي كه شما بايد در روز 17 بار به ياد بياوريد خداست نه محمد.آنچيزي كه از رگ گردن به شما نزديكتر است خداست نه محمد.ميداني چيه، فهميدن اين موضوع مثل كار با كلاجه براي رانندگي.

    از نظر من اين مورد اصل و اساس اسلام است. بنابراين مسلمانان تا اين مورد را رعايت نكنند ، تسليم خدا نيستند.دوست عزيز همه مناسك وشعائر مذهبي بايد براي خدا باشد. با چه زباني بگويم كه اين مورد اصل و اساس يكتاپرستي است.بنابراين شما اگر نذرت و يا صدقه ات براي غيرخداست مثلا نذر قمر بني هاشم ميكني ، در آن صورت نذرت براي خدا نيست بلكه براي مخلوقه و اين دقيقا يعني شرك. اين همان آزمايشه كه خدا براي ما انتخاب كرده است. بدون خدا تمام شعائر مذهبي بي معناست.

    هيچ كجاي قرآن شهادت به يگانگي خداوند در كنار شهادت به رسالت محمد ذكر نشده است. شما چرا در نمازت بر محمد صلوات ميفرستيد؟ هيچ جاي قرآن خداي مهربان به ما دستور نداده است كه روزي 5 مرتبه در نماز و اذان خود بر رسالت محمد شهادت دهيم و يا بر او صلوات بفرستيم. خدا كجاي قرآن به رسالت محمد شهادت داده است؟ يك جا شهادت داده است كه آن هم شهادت منافقين است

    + حميد 

    (63:1). اهميت شهادت ايمان خيلي بالاست زيرا كه اين مورد جزو اذكار روزانه است كه در نماز و اذان خود به كار ميبريم و به طور مكرر استفاده ميشود. خداي بزرگ ميفرمايد كه : اقم الصلوة لذكري (نماز را براي يادآوري من به پادار). نماز براي اين است كه خدا را به بزرگي ياد كنيم و خدا را فراموش نكنيم نه محمد را! دوست عزيز آن چيزي كه بيشترين تقدس را در ذهن شما دارد خداي توست. شما كه در طول شبانه روز محمد و آل او را ذكر ميكني و بر آنها صلوات ميفرستي ، بدون اين كه خود بفهمي ، محمد و آل او جاي خداي شما را گرفته است.

    [3:18] شهد الله انه لا اله الا هو والملئكة واولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم

    [3:18] خدا شهادت مي دهد كه جز او خدايي نيست. و هم چنين فرشتگان و كساني كه دانش دارند. بحق و انصاف، اوست خداي مطلق؛ جز او خدايي نيست، صاحب اقتدار، حكيمترين.

    [2:163] والهكم اله وحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم

    [2:163] خداي شما خداي واحد است؛ خدايي جز او نيست، بخشنده ترين، مهربان ترين.

    [17:110] قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى ولا تجهر بصلاتك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا

    [17:110] بگو: "او را خدا بخوانيد، يا او را بخشنده ترين بخوانيد؛ با هر نامي بخوانيدش، بهترين نام ها از آن اوست." نمازها (ارتباط با خدا) خود را نه بسيار بلند بخوان و نه در دل؛ با صدايي متعادل بخوان.

    [41:6] قل انما انا بشر مثلكم يوحى الي انما الهكم اله وحد فاستقيموا اليه واستغفروه وويل للمشركين

    [41:6] بگو: "من جز بشري مانند شما نيستم كه به من وحي شده است كه خداي شما خداي يكتاست. بايد خود را به او اختصاص دهيد و از او طلب بخشش نماييد. واي بر مشركان.

    ميدانيد چيه وقتي خدا ميفرمايند نماز فقط براي ذكر منه ، دوست عزيز شما چرا با امر خدا مخالفت ميكنيد و در نمازت روزي 17 بار به ياد محمد و آل او مي افتيد ؟؟؟؟؟؟ اين سواليه كه در آن دنيا هم از تو خواهد شد.

    + مريم 
    زيرا بسياري از اين فرشتگان بعد از مرگ محمد نيز رسالتشان پا بر جاست و منطقي نيست كه ما محمد را آخرين رسول بناميم.

    بعد از محمد رسولاني ديگر خواهند آمد تا كه پيام قرآن را برسانند. و رسولاني كه سه شرط زير را دارند به عنوان رسولان خدا تلقي ميشوند در غير آن صورت به عنوان رسولان شيطان تلقي ميشوند.

    1- رسول بايد از طرف خدا بينه و نشانه اي داشته باشد مثل عصا براي موسي و قرآن براي محمد و ناقه براي صالح و 19 براي رشاد خليفه .
    2- رسولان خدا پيام يكتاپرستي را رواج ميدهند و فقط به طرف خدا ميخوانند و از تنها قرآن حرف ميزنند.و فقط پيامشان را تبليغ ميكنند.
    3- براي رساندن پيام مزد و اجرت نميخواهند.

    رشاد خليفه بر طبق آيه زير رسول ميثاق خداست.و تمام شرايط بالا را دارد. و معجزه عدد 19 را به همراه داشت.
    يکى از پيشگويى هاى مهم در قرآن اينست که رسول ميثاق خدا پس از اينکه همه پيغمبران به اين دنيا آمدند، و پس از اينکه همه کتابهاى خدا تحويل داده شدند، فرستاده خواهد شد.
    [3:81] واذ اخذ الله ميثق النبين لما ءاتيتكم من كتب وحكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءاقررتم واخذتم على ذلكم اصري قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معكم من الشهدين

    [3:81] خدا از پيامبران ميثاقي گرفت و گفت: "من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت دادهايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم."

    آن رسول ميثاق محمد نميتواند باشد زيرا كه در آيه اي ديگر 33:7 همان ميثاق به صورتي ديگر ذكر شده است.

    [33:7] واذ اخذنا من النبيين ميثقهم ومنك ومن نوح وابرهيم وموسى وعيسى ابن مريم واخذنا منهم ميثقا غليظا
    [33:7] به ياد آور كه ما با پيامبران ميثاق بستيم، همين طور با تو (اي محمد) با نوح، ابراهيم، موسي و عيسي پسر مريم. ما از آنها پيماني محكم گرفتيم.*

    همانطور كه ميدانيد در آيه ذكر شده خداي مهربان عمدا كلمه "منك" (از تو محمد) را ذكر كرده است تا كه نشان دهد آن رسول ميثاق كسي به غير از محمد است .

    رسول ميثاق خدا، رسول متحد کننده است. مأموريت اوپاک کردن و متحد کردن اديان کنونى است در يک دين واحد : اسلام (تسليم( .
    اسلام اسم نيست ؛ بلکه توجيه تسليم کامل شخص است به تنها خدا، بدون بت قرار دادن عيسى، مريم، محمد يا مقدسين. هر کس داراى چنين مشخصاتى باشد "مسلمان" (تسليم شده) است. بنابراين، شخص ميتواند يهودى مسلمان، مسيحى مسلمان، هندوى مسلمان، بودايى مسلمان يا مسلمان مسلمان باشد.رسول ميثاق خدا ادعاى خدا مبنى بر اينکه "تنها دين قابل قبول از نظر خدا، تسليم است" را تحويل ميدهد (?:??) و اينکه "هر کس غير از تسليم را بعنوان دين انتخاب کند، از او قبول نخواهد شد" (?:??(
    + مريم 
    طريقه انجام ميثاق از زبان خود رشاد خليفه:
    اگر چه از لحاظ اين دنيا پيغمبران مرده اند، اما ما ميدانيم که روحشان، شخص اصلى، اکنون در باغ عدن جاييکه آدم و حوا زندگى ميکردند، هستند. بسيارى از آيات ما را آگاه مى سازد که مؤمنانى که بدنشان را باقى ميگذارند و از اين دنيا ميروند، نمرده اند. (?:???، ?:???، ?:??). اگر چه آنها نمى توانند به دنياى ما باز گردند (??:???)، اما آنها "زنده" هستند در پرديس.هنگام زيارت حج خود در مکه، روز سه شنبه سوم ديحجه سال ???? هجرى مصادف با ?? دسامبر سال ????، قبل از طلوع آفتاب، من، رشاد خليفه، شخص اصلى، روح، نه جسم، به جايى در آسمان برده شدم که بعنوان رسول ميثاق خدا به همه پيغمبران معرفى شدم. من از جزييات و اهميت اين واقعه آگاهى نشدم تا رمضان سال ???? هجرى.آنچه که من در آگاهى کامل مشاهده کردم، اين بود که در حالى که نشسته بودم، پيغمبران يک يک بطرف من آمدند، به صورت من نگاه کردند، سپس سرشان را بعلامت تصديق تکان دادند. خدا آنها را با همان قيافه اى که در زمان خودشان در اين دنيا بودند، با لباسهاى زمانشان به من نشان داد. جوى بود هيبت انگيز، لذتبخش و محترمانه.بجز ابراهيم، هويت هيچکدام از پيغمبران براى من مشخص نشد. ميدانستم که همه پيغمبران آنجا بودند، از جمله موسى، عيسى، محمد، هارون، داود، نوح و بقيه. فکر ميکنم دليلى که هويت ابراهيم براى من آشکار شد اين بود که درباره او سؤال کردم. بنظرم آمد که چقدر به اقوام من شباهت دارد - خود من، پدرم، عموهايم. در آن موقع بود که متعجب شدم، "اين کدام پيغمبر است که شبيه اقوام من است" جواب آمد: "ابراهيم." به هيچ زبانى صحبت نمى شد. همه ارتباطات فکرى بود.

    وظايفي بر عهده رسول ميثاق خدا قرار داده شده بود كه آن را به تمام مردم دنيا از تمام اديان رساند از جمله :


    1- كشف معجزه 19
    2- از بين بردن 2 آيه آخر سوره 9 که بعد از مرگ محمد به قران اضافه شده بود
    3- فرمان خدا اين نيست که دست دزد را ببريد ( دست دزد را بايد علامت بگذاريد(
    4- آشکار کردن فاسد بودن حديث و سنت
    5- -اعلام اينکه در روز قيامت هيچ کسي قدرت شفاعت نخواهد داشت به جز بخشنده ترين(خدا(
    6- كسي كه در سن پايينتر از 40 سالگي بميرد به بهشت زيرين خواهد رفت (هركسي و از هرديني ميخواهد باشد) .
    7- اعلام اينكه طريقه زكات دادن در اسلام منحرف شده است.
    8- طريقه كشته شدن پيامبر عيسي
    9- انحراف حجاب
    10- همه اديان بايد خود را جزو ملت ابراهيم معرفي كنند
    11- دليل خلقت ما در اين دنيا
    12- و ....
    13- براي كسب ساير اطلاعات به سايت www.efarsi.org

    مراجعه شود.


    بالاخره در سال 1990 ميلادي در مسجد توسان (tucson) در آريزونا رشاد خليفه به دست فرقه اي از به اصطلاح مسلمانان جهادي به شهادت رسيد.

    + مريم 
    زيرا بسياري از اين فرشتگان بعد از مرگ محمد نيز رسالتشان پا بر جاست و منطقي نيست كه ما محمد را آخرين رسول بناميم.

    بعد از محمد رسولاني ديگر خواهند آمد تا كه پيام قرآن را برسانند. و رسولاني كه سه شرط زير را دارند به عنوان رسولان خدا تلقي ميشوند در غير آن صورت به عنوان رسولان شيطان تلقي ميشوند.

    1- رسول بايد از طرف خدا بينه و نشانه اي داشته باشد مثل عصا براي موسي و قرآن براي محمد و ناقه براي صالح و 19 براي رشاد خليفه .
    2- رسولان خدا پيام يكتاپرستي را رواج ميدهند و فقط به طرف خدا ميخوانند و از تنها قرآن حرف ميزنند.و فقط پيامشان را تبليغ ميكنند.
    3- براي رساندن پيام مزد و اجرت نميخواهند.

    رشاد خليفه بر طبق آيه زير رسول ميثاق خداست.و تمام شرايط بالا را دارد. و معجزه عدد 19 را به همراه داشت.
    يکى از پيشگويى هاى مهم در قرآن اينست که رسول ميثاق خدا پس از اينکه همه پيغمبران به اين دنيا آمدند، و پس از اينکه همه کتابهاى خدا تحويل داده شدند، فرستاده خواهد شد.
    [3:81] واذ اخذ الله ميثق النبين لما ءاتيتكم من كتب وحكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءاقررتم واخذتم على ذلكم اصري قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معكم من الشهدين

    [3:81] خدا از پيامبران ميثاقي گرفت و گفت: "من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت دادهايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم."

    آن رسول ميثاق محمد نميتواند باشد زيرا كه در آيه اي ديگر 33:7 همان ميثاق به صورتي ديگر ذكر شده است.

    [33:7] واذ اخذنا من النبيين ميثقهم ومنك ومن نوح وابرهيم وموسى وعيسى ابن مريم واخذنا منهم ميثقا غليظا
    [33:7] به ياد آور كه ما با پيامبران ميثاق بستيم، همين طور با تو (اي محمد) با نوح، ابراهيم، موسي و عيسي پسر مريم. ما از آنها پيماني محكم گرفتيم.*

    همانطور كه ميدانيد در آيه ذكر شده خداي مهربان عمدا كلمه "منك" (از تو محمد) را ذكر كرده است تا كه نشان دهد آن رسول ميثاق كسي به غير از محمد است .

    رسول ميثاق خدا، رسول متحد کننده است. مأموريت اوپاک کردن و متحد کردن اديان کنونى است در يک دين واحد : اسلام (تسليم( .
    اسلام اسم نيست ؛ بلکه توجيه تسليم کامل شخص است به تنها خدا، بدون بت قرار دادن عيسى، مريم، محمد يا مقدسين. هر کس داراى چنين مشخصاتى باشد "مسلمان" (تسليم شده) است. بنابراين، شخص ميتواند يهودى مسلمان، مسيحى مسلمان، هندوى مسلمان، بودايى مسلمان يا مسلمان مسلمان باشد.رسول ميثاق خدا ادعاى خدا مبنى بر اينکه "تنها دين قابل قبول از نظر خدا، تسليم است" را تحويل ميدهد (?:??) و اينکه "هر کس غير از تسليم را بعنوان دين انتخاب کند، از او قبول نخواهد شد" (?:??(
    + اصغر 

    زمين خدا

    [24:21] اي کساني که ايمان آورده ايد، از گام هاي شيطان پيروي نکنيد. هرکس از گام هاي شيطان پيروي کند، بايد بداند که او به گناه و پليدي دعوت مي کند. اگر موهبت خدا و رحمت او بر شما نبود، هيچ يک از شما خالص نمي شد. ولي خدا هر که را بخواهد، خالص مي گرداند. خداست شنوا، دانا.

    2008/05/13

    اصول دين

    اگر از يك مسلمان بپرسي اصول دينت چيه ، فورا چندين دسته بندي به تو تحويل ميدهد كه هيچگونه دليلي هم براي آن ندارد ، فقط حفظ كرده است.اين دسته بنديهاي فانتزي از نظر قرآن باطل است. از نظر قرآن اصل و اساس دين اسلام كه دين تمامي پيامبران بود ، يك چيزه. ذكر خدا.

    بنابراين نماز و اذان و زكات و حج و روزه و نذر و قرباني و ... بايد و بايد و بايد براي فقط خدا باشد. بنابراين در نمازت نبايد كسي ديگر به جز خدا را تاييد كنيد. بنابراين گفتن حتي جملات زير در نماز شرك است.

    محمد رسول خداست.

    محمد بنده خداست.

    صلوات بر محمد.

    علي ولي خداست.

    صلوات بر آل محمد.

    ذكر خاندان پيامبر.

    ذكر اصحاب پيامبر .

    صلوات بر ابراهيم.

    و ...

    + اصغر 

    هيچ كجاي قرآن شهادت به يگانگي خداوند در كنار شهادت به رسالت محمد ذكر نشده است. شما چرا در نمازت بر محمد صلوات ميفرستيد؟ هيچ جاي قرآن خداي مهربان به ما دستور نداده است كه روزي 5 مرتبه در نماز و اذان خود بر رسالت محمد شهادت دهيم و يا بر او صلوات بفرستيم. خدا كجاي قرآن به رسالت محمد شهادت داده است؟ يك جا شهادت داده است كه آن هم شهادت منافقين است (63:1). اهميت شهادت ايمان خيلي بالاست زيرا كه اين مورد جزو اذكار روزانه است كه در نماز و اذان خود به كار ميبريم و به طور مكرر استفاده ميشود. خداي بزرگ ميفرمايد كه : اقم الصلوة لذكري (نماز را براي يادآوري من به پادار). نماز براي اين است كه خدا را به بزرگي ياد كنيم و خدا را فراموش نكنيم نه محمد را! دوست عزيز آن چيزي كه بيشترين تقدس را در ذهن شما دارد خداي توست. شما كه در طول شبانه روز محمد و آل او را ذكر ميكني و بر آنها صلوات ميفرستي ، بدون اين كه خود بفهمي ، محمد و آل او جاي خداي شما را گرفته است.

    [3:18] شهد الله انه لا اله الا هو والملئكة واولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم

    [3:18] خدا شهادت مي دهد كه جز او خدايي نيست. و هم چنين فرشتگان و كساني كه دانش دارند. بحق و انصاف، اوست خداي مطلق؛ جز او خدايي نيست، صاحب اقتدار، حكيمترين.

    [2:163] والهكم اله وحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم

    [2:163] خداي شما خداي واحد است؛ خدايي جز او نيست، بخشنده ترين، مهربان ترين.

    [17:110] قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى ولا تجهر بصلاتك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا

    [17:110] بگو: "او را خدا بخوانيد، يا او را بخشنده ترين بخوانيد؛ با هر نامي بخوانيدش، بهترين نام ها از آن اوست." نمازها (ارتباط با خدا) خود را نه بسيار بلند بخوان و نه در دل؛ با صدايي متعادل بخوان.

    [41:6] قل انما انا بشر مثلكم يوحى الي انما الهكم اله وحد فاستقيموا اليه واستغفروه وويل للمشركين

    [41:6] بگو: "من جز بشري مانند شما نيستم كه به من وحي شده است كه خداي شما خداي يكتاست. بايد خود را به او اختصاص دهيد و از او طلب بخشش نماييد. واي بر مشركان.

    ميدانيد چيه وقتي خدا ميفرمايند نماز فقط براي ذكر منه ، دوست عزيز شما چرا با امر خدا مخالفت ميكنيد و در نمازت روزي 17 بار به ياد محمد و آل او مي افتيد ؟؟؟؟؟؟ اين سواليه كه در آن دنيا هم از تو خواهد شد.

    + مملي 
    ن اسلامي كه نزد خدا قابل قبول است دين تسليم شدگان به آيات خداست. پيروان آن دين تابع فرقه مشخصي نيستند بلكه همه مومنان در سراسر دنيا يك دين قابل قبول به نام تسليم را تشكيل ميدهند. همانطور كه از آخرين پيغام خدا (قرآن) انتظار ميرود يكي از موضوعات برجسته قرآن دعوت همه مومنان به وحدت است. فرق گذاشتن بين رسولان خدا منع شده است ما مجاز نيستيم بين عيسي و محمد و بودا و ... فرق قائل شويم . اگر موضوع پرستش يكي باشد در ميان همه مومنان وحدت مطلق حكمفرما خواهد بود صرف نظر از ديني كه با آن خود را ميخوانند.تعصب نشان دادن نسبت به انسانهاي بي قدرتي مثل عيسي محمد و ... و خود را وقف آنان كردن باعث جدايي نفرت و جنگهاي تلخي در ميان مومنان گمراه شده است. برخلاف مومنان گمراه مومنان هدايت شده فقط خود را وقف خدا ميكنند و هيچوقت خود را طرفدار عيسي و محمد و ... معرفي نميكنند بلكه به همه رسولان خدا ايمان مياورند. مومنان هدايت شده از دين مومنان ساير اديان كه خود را وقف فقط خدا ميكنند خوشحال ميشوند بدون در نظر گرفتن اسمي كه آن مومنان دين خود را با آن ميخوانند.

    احتمالا فرق بين دين "تسليم واقعي" و "اسلام مرسوم" در جامعه مشخص شد.

    خداي مهربان اعلام ميدارد كه مومنان از هر ديني نجات ميابند.

    [2:62] ان الذين ءامنوا والذين هادوا والنصرى والصبءين من ءامن بالله واليوم الاءخر وعمل صلحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون
    [2:62] مسلما، کساني که ايمان دارند، يهوديان، مسيحيان و تازه به دين گرويدگان؛ هر کس که (1) به خدا ايمان دارد و (2) به روز آخر ايمان دارد و (3) زندگي پرهيزكارانه اي را در پيش مى گيرد، پاداش خود را از جانب پروردگار خود دريافت خواهد کرد. ايشان نه از چيزي بترسند و نه اندوهگين خواهند شد.

    چيزي كه بر اين نكته صحه ميگذارد اين است كه :
    آيا اگر شما بودايي بودي باز هم نسبت به شيعه تعصب نشان ميدادي! ؟ امكان داشت كه ما مسيحي باشيم آيا باز هم خود را تابع ولايت علي معرفي ميكرديم؟ اگر شما در كشور چين زندگي ميكرديد آيا باز هم شيعه بودي؟ اگر پدر و مادر شما افريقايي بودند چطور؟
    سوالي كه بايد جواب داده شود اين است كه پس چرا اينقدر نسبت به فرقه خود آتشي هستيد؟ مگر خدا اين را از تو خواسته است؟ پس چرا تمام زندگي و وقت خود را وقف دفاع از فرقه ات ميكني؟
    هركسي در سطح خود آزمايش ميشود آن چيزي كه نزد خدا مورد محاسبه قرار ميگيرد نفس است هركدام از ما ماسكي در صورت دارد كه دقيقا مطابق نفس اصلي ما نيست زماني كه بميريم آن ماسك برداشته ميشود و چهره اصلي ما بروز ميكند. آن چيزي كه نزد خدا اعتبار دارد نفس واقعي ماست نه شخصيت رياكار ماسك به صورت ما !
    آن چيزي كه براي قضاوت به طرف خدا برميگردد نفس است. فقط نفسهايي نجات ميابند كه خود را به تنها خدا اختصاص داده باشند.

    [89:27] يايتها النفس المطمئنة
    [89:28] ارجعي الى ربك راضية مرضية
    [89:29] فادخلي في عبدي
    [89:30] وادخلي جنتي

    [89:27] و تو، اي نفس قانع.
    [89:28] به سوي پروردگارت بازگرد، راضي و رضايت بخش.
    [89:29] خوش آمدي در زمره خدمتگزاران من.
    [89:30] خوش آمدي به بهشت من.

    كساني كه نفس خود را با ماسك ميپوشانند مثل كساني كه خود را حاجي و مشهدي و سيد و .... ميخوانند و سعي در پرهيزگار نشان دادن خود دارند نزد خدا جايي ندارند .

    [53:32] الذين يجتنبون كبئر الاثم والفوحش الا اللمم ان ربك وسع المغفرة هو اعلم بكم اذ انشاكم من الارض واذ انتم اجنة في بطون امهتكم فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى
    [53:32] آنها جز خطاهاي كوچك، از گناهان بزرگ و ستمكاري دوري مي كنند. بخشش پروردگار تو بي اندازه است. او از زماني كه شما را از زمين پديد آورد و از وقتي كه به صورت رويان در شكم مادرانتان بوديد، از شما كاملا آگاه بوده است. بنابراين، خودتان را بالا نبريد؛ او از پرهيزكاران کاملا آگاه است.

    [4:49] الم تر الى الذين يزكون انفسهم بل الله يزكي من يشاء ولا يظلمون فتيلا
    [4:49] آيا توجه کرده اي به آنان که خود را بالا مي برند؟ در حالي که، خداست که هر کس را بخواهد بالا مي برد، بدون کوچک ترين بي عدالتي.

    بعضي از آنان فكر ميكنند همينكه حاجي و سيد و .. هستند كافيست . شما اگر فردي كاملا با ايمان باشيد و داراي تمام محاسن اخلاقي هم باشيد مادام كه خود را شيعه و يا سني خطاب نكنيد هيچ شيعه اي و (يا سنيي ) تورا نخواهد پذيرفت.
    واقعا ماچرا براي دين خود ماسك و القاب و عناوين قرار داده ايم ؟ چرا فكر ميكنيم بايد از طريق مقدسين به خدا رسيد ؟ چرا كساني كه در جامعه ما به افراد مذهبي مشهورند ساده ترين مسائل اخلاقي را هم رعايت نميكنند؟

    مومنان كساني هستند كه به خداي يكتا ايمان دارند و تنها اورا پرستش ميكنند صرف نظر از فرقه و قوم مادرزاديشان.
    جهت فهميدن صفات مومنان نگاهي به سوره مومنان بيندازيم. در آنجا در چندين آيه اول وصف مومنان ذكر شده است.

    [23:1] قد افلح المؤمنون
    [23:2] الذين هم في صلاتهم خشعون
    [23:3] والذين هم عن اللغو معرضون
    [23:4] والذين هم للزكوة فعلون
    [23:5] والذين هم لفروجهم حفظون
    [23:6] الا على ازوجهم او ما ملكت ايمنهم فانهم غير ملومين
    [23:7] فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون
    [23:8] والذين هم لامنتهم وعهدهم رعون
    [23:9] والذين هم على صلوتهم يحافظون
    [23:10] اولئك هم الورثون
    [23:11] الذين يرثون الفردوس هم فيها خلدون


    [23:1] به راستي که مؤمنان موفق هستند؛
    [23:2] آنها كساني هستند كه در حين ارتباط با خدا خاشع و متواضع هستند.
    [23:3] و از سخنان بيهوده اجتناب مي ورزند.
    [23:4] و زكات خود را مي دهند.
    [23:5] و نجابت خود را حفظ مي كنند.
    [23:6] آنها فقط با همسران خود، يا كساني كه قانونا متعلق به آنها هستند، رابطه جنسي دارند؛ آنها مورد سرزنش قرار نمي گيرند.
    [23:7] کساني که از اين حدود بگذرند، متجاوزند.
    [23:8] هرگاه امانتي به آنها سپرده شود و يا به هر توافقي برسند، قابل اعتمادند.
    [23:9] آنها مرتبا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا مي آورند.
    [23:10] چنين هستند وارثان.
    [23:11] آنها وارث بهشت خواهند بود، جايي كه در آن جاودان بمانند.


    چيزي كه به چشم ميخورد كلمه صلات است. زيرا كه يكي از اوصاف مومنان در تمام اديان در سراسر جهان ارتباط با خداست. در اينجا براي روشن شدن موضوع فرق دو كلمه "الصلوة" و "صلات" را ذكر ميكنيم:
    هردو كلمه به معناي دعاي ارتباطي است. هركجا كه نماز به صورت "الصلوة" ذكر شده است (داراي "ال"و "و") منظور نماز مشخصي است كه از ابراهيم به ما رسيده است (شامل 17 ركعت در شبانه روز). حروف "ال" كه در اول آن ذكر شده است نشانه اين است كه اين نماز داراي حركات و كلمات مشخصي است.

    + مملي 

    خيال خام


    همه اديان بوسيله ساخته هاي شيطاني و رسم و رسومات ابداعي به فساد كشيده شده اند و اين در حالي است كه پيروان هر مذهبي خود را نجات يافته ميشمارند. مسيحيها تنها راه نجات بشريت را پلي به اسم مسيح ميدانند شيعه ها اعلام ميداند كه هركسي ولايت علي را قبول نكند گمراه است و به اين طريق بهشت از آن كساني است كه در جهت ولايت خاندان علي خودي نشان دهند سنيها ميگويند كه تنها يك فرقه نجات ميابد و آن هم فرقه اهل سنت و جماعت است و بقيه گمراهند و همينطور براي ساير فرقه ها ادامه دارد.
    سوالي كه ممكن است پيش بيايد اين است كه آيا واقعا خدا طبق اين فرقه ها در آخرت قضاوت خواهد كرد؟ آيا واقعا غير معتقدان به ولايت علي به جهنم خواهند رفت؟ آيا كساني كه خود را جزو فرقه اهل سنت و جماعت معرفي نكنند گمراهند؟ آيا كسي كه مسيح را پل شتشوي گناهان فرض نكند از مغفرت الهي محروم است؟
    پيروان اين فرقه ها به طور خيلي ساده اعلام ميدارند كه معيار قضاوت خدا فرقه گرائي است و در نهايت خدا را طرفدار فرقه خود ميدانند و در اين مورد احاديث فراواني در كتابهاي حديثشان موجود است.بعضي از پيروان اين فرقه ها خود را تافته جدا بافته به حساب مياورند مثلا پيروان شيعه وسني با چشم حقارت به مسيحيان نگاه ميكنند و همچنين ديد پيروان شيعه نسبت به سني و برعكس همينطور است.جالب است كه غرور در پيروان اين فرقه ها فقط محدود به برون فرقه اي نيست بلكه در داخل خود هم دچار اين توهم شده اند.تعدادي از آنان خود را حاجي و مشهدي و كربلايي و سيد و ... معرفي ميكنند و براي خود در جامعه موقعيتي كسب كرده اند و طبق آن موقيعت امكاناتي يافته اند!.
    كساني كه كه خود را شيعه مينامند از اينكه آنان را شيعه خطاب كنيد در پوست خود نميگنجند و چنان به فرقه خود خو گرفته اند كه تمام فكر و ذكرشان افزايش تعداد آماري شيعيان است . و همچنين كساني كه خود را اهل سنت و جماعت ميخوانند از اينكه خود را اهل سنت و جماعت ميخوانند خيلي خوشحال ميشوند! و به آن افتخار ميكنند و خدا را طرفدار فرقه خود فرض ميكنند.

    اين خيالات خام از خصوصيات فرقه گرائي است و شيطان با اين وسيله آنان را گمراه ميكند.شيطان از طريق القاء غرور به آنان اهدافش را تكميل ميكند.
    معيار خدا فرقه گرائي نيست بلكه معيار خدا ميزان تسليم بودن است.فقط تسليم شدگان نزد خدا نجات ميابند ممكن است در هر ديني تسليم شدگاني وجود داشته باشد. ممكن است اين تسليم شدگان مسيحي يهودي مسلمان بودايي و يا زرتشتي و ... باشند اين تسليم شدگان همگي ديني را تشكيل ميدهند به نام "اسلام" . و اين دين تنها دين قابل قبول نزد خداست. اين دين "اسلام" با دين اسلامي كه در حال حاضر اسما مرسوم است فرق ميكند. زيرا دين اسلام مرسوم در حقيقت دين نيست بلكه مجموعه اي است متشكل از چندين فرقه مختلف.

    + مملي 
    [30:23] ومن ءايته منامكم باليل والنهار وابتغاؤكم من فضله ان في ذلك لاءيت لقوم يسمعون
    [30:23] در ميان مدركهاي او خوابيدن شما در طي شب و يا در طي روز است و كاركردن شما در جستجوي روزي هاي او. در اين، مدرکي است كافي براي مردمي كه مي توانند بشنوند.

    [30:42] قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عقبة الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
    [30:42] بگو: "در زمين بگرديد و به عاقبت كساني كه پيش از شما بودند، توجه كنيد." اكثر آنها مشرك بودند.

    هركسي در مقابل آيات الهي در حد توانش مسئول است. در روز قيامت براي واكنش نسبت به آيات نشان داده شده به او بايد پاسخگو باشد.

    [7:6] فلنسئلن الذين ارسل اليهم ولنسئلن المرسلين
    [7:6] ما مسلما از كسانى كه پيام را دريافت كردند، سئوال مي كنيم و از رسولان نيز سئوال خواهيم كرد.

    خدا در حد توانايي نفسمان مارا بازخواست ميكند ممكن است كارگري ساده با ديدن و يا شنيدن نشانه و آيه اي كوچك از آيات خدا ايمان در قلب او نفوذ كند. اما ممكن است يك عالم در علوم اسلامي !! هنوز تسليم خدا نباشد و همچنان تسليم شيطان باشد.

    چيزي كه بر اين نكته صحه ميگذارد اين است كه : براي تسليم شدن به آيات خدا ديدن و شنيدن همه آيات خدا لازم نيست و براي كسي هم مقدور نيست. به طور مثال خيلي از كساني كه به پيامبران در طول تاريخ ايمان آورده اند با شنيدن و يا ديدن يك يا دو نشانه ايمان وارد قلبشان شده است.تعدادي از مسلمانان با شنيدن يك آيه قرآن تسليم خدا شده اند . تسليم شدن به خدا از همه چيز مهمتر است اين ركن است كه باعث پرورش و تغيير نفس واقعي ما ميشود در غير اينصورت ما همچنان رياكار ميمانيم. كساني وجود دارند كه تمام قرآن را از حفظند اما هنوز تسليم خداي مهربان نيستند و همچنان گرفتار شيطانند.

    سوالي كه پيش ميايد اين است كه پس چه چيزي انسان را از تسليم به خدا (دين اسلام ) خارج ميسازد؟
    جواب اين است : تكذيب و فراموش كردن نشانه ها و آيات روشن خدا

    [20:126] قال كذلك اتتك ءايتنا فنسيتها وكذلك اليوم تنسى
    [20:126] او خواهد گفت: "زيرا وقتي آيات ما براي تو آمد، آنها را فراموش كردي، اكنون تو فراموش شده اي."

    كساني كه اعلام ميدارند كه ايمان آورده اند خدا آنان را بدون آزمايش باقي نميگذارد. كساني كه ايمان مياورند لحظه به لحظه ايمانشان آزمايش ميشود.

    [29:2] احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا ءامنا وهم لا يفتنون
    [29:2] آيا مردم فکر مي كنند كه با گفتن "ايمان داريم،" به حال خود رها خواهند شد، بدون آنكه مورد آزمايش قرار بگيرند؟

    هميشه انسانها نسبت به چيزهاي جديد مقاومت نشان ميدهند اين رسم روزگار است زيرا كه شيطان مارا از پيشرفت باز ميدارد و مارا از چيزهاي جديد ميترساند و به اين طريق مارا به فقر و فحشا ميكشاند جالب است كه شيطان از همان خود دين براي جلوگيري از تسليم شدن به خدا استفاده ميكند زيرا كه اين بهترين راه است و كسي هم شك نميكند!

    [21:2] ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه وهم يلعبون
    [21:2] هنگامي كه مدركي جديد از جانب پروردگارشان براي آنها مي آيد، با بي توجهي به آن گوش مي دهند.

    خدا اعلام ميدارد كه غير از اسلام دين ديگري قابل قبول نيست منظور از اين اسلام تسليم به خداست نه اسلام مرسوم در جامعه (اسلام شناسنامه اي).

    [3:85] ومن يبتغ غير الاسلم دينا فلن يقبل منه وهو في الاءخرة من الخسرين
    [3:85] هر کس ديني جز "تسليم" براي خود اختيار کند، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از بازندگان خواهد بود.
    [3:86] كيف يهدي الله قوما كفروا بعد ايمنهم وشهدوا ان الرسول حق وجاءهم البينت والله لا يهدي القوم الظلمين
    [3:86] چرا خدا مردمي را هدايت کند که پس از ايمان آوردن و پس از شاهد بودن بر حقانيت رسول و پس از دريافت مدرک هاي محکم،* کافر شدند؟ خدا ستمکاران را هدايت نمي کند.

    اگر آيه بعدي (3:86) را بررسي كنيم متوجه ميشويم كه دين اسلام هميشه همراه بينات و آيات ذكر شده است زيرا كه تسليم خدا شدن بدون نشانه و آيه بي معني است. كساني كه به فرقه خود چسبيده اند هيچ و آيه و نشانه اي جديد از طرف خدا را قبول نميكنند زيرا كه با قبول كردن اين نشانه هاي جديد فرقه مذهبيشان به خطر مي افتد در ظاهر خود را طرفدار دين و قرآن نشان ميدهند اما اين واقعيت است كه آنان تسليم آيات خدا نيستند. آنان خدا را براي فرقه خود ميخواهند و اين دقيقا نقطه مقابل تسليم است آنان هميشه از چيزهاي جديد ميترسند آنان ديني را كه از پدرانشان شنيده اند را پيروي ميكنند كتابهاي حديثشان نماينده نظرات پدرانشان است. و اين در حالي است كه پيروي كوكورانه از دين منع شده است. يک مصيبت بزرگ بشري پيروي کورکورانه از والدين است.
    + مملي 
    [5:58] واذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون
    [5:58] هنگامي که به نماز فرا مي خوانيد، آن را به مسخره و ريشخند مي گيرند. اين براي آنست که آنها مردمي هستند که نمي فهمند.

    اما هركجاي قرآن كلمه به صورت "صلات" ذكر شده است منظور دعاي ارتباطي است كه هر فردي با آن با خداي خويش ارتباط برقرار ميكند. به همين خاطر اين كلمه در قرآن هميشه همراه ضمير مفعولي ذكر ميشود مثل (صلاتهم صلاته و ...).

    [11:87] قالوا يشعيب اصلوتك تامرك ان نترك ما يعبد ءاباؤنا او ان نفعل في امولنا ما نشؤا انك لانت الحليم الرشيد
    [11:87] آنها گفتند: "اي شعيب، آيا دين تو به تو امر مي كند كه ما بايد دين والدين خود را ترك كنيم، يا كسب خود را به دلخواه خود نگردانيم؟ مطمئنا تو در دلسوزي و خردمندي شهرت داري."

    [9:103] خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلوتك سكن لهم والله سميع عليم
    [9:103] از پول آنها صدقه بگير تا آنها را خالص و منزه كني. و آنها را تشويق كن، زيرا تشويق تو به آنان اطمينان خاطر مي بخشد. خداست شنوا، داناي مطلق.

    حتي پرندگان هم داراي صلات هستند و آنان هم از اين طريق با خداي خويش مرتبطند.به آيه زير نگاه كنيد:

    [24:41] الم ترى ان الله يسبح له من في السموت والارض والطير صفت كل قد علم صلاته و تسبيحه والله عليم بما يفعلون
    [24:41] آيا توجه نمي كني كه همه كس در آسمانها و زمين خدا را تجليل مي كند، حتي پرندگان هنگامي كه به صف پرواز مي كنند؟ هر يك از آنها نيايش و تسبيح خود را مي دانند. خدا از همه اعمالشان كاملا آگاه است.

    بنابراين هرفردي ميتواند با خداي خويش ارتباط برقرار كندصرف نظر از دين و قوم مادرزاديش. مثلا يك فرد كشاورز از هر ملتي و از هر كشوري و از هر ديني ميتواند با خداي خويش ارتباط داشته باشد.به عكس زير نگاه كنيد.

    http://www.sharemation.com/godisone/farmer.jpg?uniq=-brsele


    يك فرد مسيحي يهودي مسلمان بودايي و ... ميتواند مومن به خدا باشد و اين مومنان جزو دين اسلام به حساب ميايند.دين اسلامي كه خدا منظور دارد اين دين است نه دين فرقه اي ( شيعه و سني و مسيحي ويهودي) . اين مومنان در روش نماز خواندنشان با روش ابراهيم فرق ميكنند اما خدا از هرنفسي به اندازه تواناييش انتظار دارد.

    با توضيحات ياد شده سوالي كه فورا به ذهن عده اي خطور ميكند اين است كه اگر در سراسر دنيا تسليم شدگاني از اديان و اقوام مختلف وجود دارند پس حقيقت مطلقي وجود ندارد ! پس هر ديني ميتواند به وضع موجود بماند و ادعاي حقيقت كند!
    برداشت بالا معمولا برداشت كساني است كه فرقه گرائي و قوم گرائي با رگ و خونشان انس گرفته است. آنها دوست دارند كه همه به جهنم بروند به جز خودشان! آنها هنوز مقصود از دين را نميدانند. زيرا كه دين آنان چندين جلد كتاب حديث است و بس. دين آنان پيروي از گذشتگان است دين آنان چيزي جز عقايد پوسيده پدرانشان نيست. جالب است كه بدانيم كتابهاي آسماني براي مبارزه با فرقه گراها نازل شده است. با مطالعه كتابهاي آسماني و آخرين كتاب خدا (قرآن) مفهوم دين براحتي بدست ميايد. جوهره و محور تمام اديان تسليم شدن در برابر آيات خداست.

    آيات خدا تمام شدني نيست. رعد و برق در آسمان – خوابيدن در شب – سرگذشت اقوام گذشته – وقايع تاريخي - اكتشافات علمي – بلاها و مصيبتها - سرگذشت پدرانمان – وضعيت فعلي ما- آيات قرآني و ... همه جزو آيات الهيند. هركسي در روز با آيات الهي روبروست.دين در طول تاريخ يكي بوده است و آن تسليم در برابر آيات الهي است.تمام پيامبران به تسليم در برابر آيات خدا دعوت كرده اند.

    [30:24] ومن ءايته يريكم البرق خوفا وطمعا وينزل من السماء ماء فيحي به الارض بعد موتها ان في ذلك لاءيت لقوم يعقلون
    [30:24] در ميان مدركهاي اوست كه به شما برق آسمان را به عنوان منبعي از بيم و اميد مي نماياند، سپس آب را از آسمان فرو مي فرستد تا زمين مرده را دوباره زنده كند. در اينها، مدرکي است كافي براي مردمي كه مي فهمند.

    + مملي 
    مصيبت بزرگ بشري پيروي کورکورانه از والدين است.
    جالب است كه پيروان اديان ديگر را متهم ميكنند كه چرا آنان اسلام را قبول نميكنند! فكر ميكنند اسلام را در شناسنامه فرد بايد نوشت و الا طرف مسلمان نيست. كسي بخواهد مسلمان شود بايد تسليم بودن خود را به فرقه گراها اعلام كند !!! و الا مسلمان نيست. الكي الكي خودشان را نماينده خدا كرده اند!

    [14:10] قالت رسلهم افي الله شك فاطر السموت والارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم ويؤخركم الى اجل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد ءاباؤنا فاتونا بسلطن مبين
    [14:10] رسولانشان گفتند: "آيا شما در مورد خدا شك داريد؛ آغازكننده آسمانها و زمين؟ او فقط شما را دعوت مي كند تا گناهانتان را ببخشد و به شما فرصت ديگري دهد تا خود را نجات دهيد." آنها گفتند: "شما جز بشري مانند ما نيستيد كه مي خواهيد ما را از روش عبادتي پدرانمان بازداريد. به ما مجوزي معتبر نشان دهيد."

    [2:208] يايها الذين ءامنوا ادخلوا في السلم كافة ولا تتبعوا خطوت الشيطن انه لكم عدو مبين
    [2:208] اي كساني كه ايمان آورده ايد، كاملا تسليم شويد؛ از گام هاي شيطان پيروي نكنيد، زيرا او سرسخت ترين دشمن شماست.

    [2:209] فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينت فاعلموا ان الله عزيز حكيم
    [2:209] اگر پس از اين مدارک روشنى که براي شما آمده است، به لغزش دچار شويد، پس بدانيد که خداست صاحب اقتدار، حکيم ترين.

    همانطور كه ميبينيد تسليم هميشه همراه آيات و بينات ذكر ميشود. پيروي كوركورانه از دين منع شده است.

    [17:36] ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع والبصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسءولا
    [17:36] هيچ خبري را نپذير، مگر آنكه خودت درباره صحت آن تحقيق كني. من به تو شنوايي، بينايي و عقل داده ام و تو مسئولي از آنها استفاده كني.

    ما اسما مسلمان هستيم در واقع ممكن است كسي مادرزادي مسيحي باشد اما تسليم آيات خدا باشد. ممكن است كسي مادرزادي مسلمان باشد و تسليم آيات خدا نباشد.تسليم خدا بودن ربطي به دين مادرزادي ندارد.دين مادرزادي براي ما مزيت به حساب نميايد زيرا كه انتخاب آن در دست ما نيست در عوض مسئوليت مارا بيشتر ميكند.

    [16:104] ان الذين لا يؤمنون بءايت الله لا يهديهم الله ولهم عذاب اليم
    [16:104] مسلما، کساني که به آيات خدا ايمان نمي آورند، خدا آنان را هدايت نمي کند. آنها سزاوار عذابي دردناك شده اند.

    همانطور كه گفتيم دين اسلام دين تسليم شدگان به آيات خداست (صرف نظر از فرقه مادرزادي) . آيات خدا بايد واضح به مردم نشان داده شود شيطان هميشه آيات خدا را با خرافات قاطي پاطي ميكند و به خورد مردم ميدهد. ممكن است سوالي پيش بيايد و آن اين است كه قرآن كتاب آسماني شامل آيات خداست و پس پيروان همه اديان بايد تسليم جديدترين آيات خدا باشند؟

    مشكل اينجاست كه خود كساني كه شناسنامه اي مسلمانند تسليم جديد ترين آيات خدا نيستند. بلكه بيشتر از كتابهاي حديثشان پيروي ميكنند.و شيطان به اين طريق در پيام خدا دخالت ميكند و آيات خدا را خراب ميكند تا كه كسي آن را قبول نكند. شما هرچقدر هم از شريك قراردادن به خدا برايشان بگوييد صد بار هم به مسلمانان بگوييد كه فقط خدا را بخوانيد قبول نميكنند زيرا كه آنان هنوز تسليم آيات خدا نيستند. بلكه بيشتر مطيع گذشتگان خود هستند.هر چيزي كه اعتقادات فرقه ايشان را به خطر اندازد را قبول نميكنند و اين دقيقا نقطه مقابل تسليم است.

    مسلمانان شناسنامه اي هيچ ادعايي نميتوانند داشته باشند زيرا كه آنان تسليم آيات خدا نيستند و همچنان ميخواهند كه درجا بزنند در واقع پيروان ساير اديان بايد از مسلمانان شناسنامه اي بخواهند كه تسليم آيات خدا شوند!

    يكي از آيات بزرگ خداوند در قرن حاضر معجزه 19 است كه تسليم شدگان واقعي را مشخص ميكند.


    مقاله يك : معجزه رياضي 19 :

    http://www.sharemation.com/godisone/19.zip?uniq=-brsele

    مقاله دو : آيات 128 و 129 سوره توبه جزو قرآن نيست و بررسي جنبه تاريخي قضيه :

    http://www.sharemation.com/godisone/128129.zip?uniq=-brsele
    + مملي 
    اشاره
    بررسي عرفان به مثابه يک نظام فکري و تصوف به عنوان يک روش سلوکي، همواره مورد توجه بوده و خواهد بود. با آن‌که گاه در اين‌باره اهتمام‌هاي بي‌اهميت يا سست و لرزاني صورت مي‌گيرد و به جاي حل مشکل، باري گران بر معضلات قبلي مي‌افزايد، نبايد از نظر دور داشت که بي‌توجهي به اين حوزه نه تنها ما را از نيل به دستاوردهاي نوين باز مي‌دارد، بلکه ميراث موجود را نيز با آفات و آسيب‌هايي درگير مي‌سازد که در صورت ادامه سکوت و بي‌اعتنايي، خطر آن را تهديد مي‌کند.
    از اين رو علاوه بر توجه به عرفان خودي يا ديد‌گاه‌هاي هم‌کيشان خود درباره ميراث عرفاني و صوفيانه‌اي که در بستر تاريخ و تمدن ما پديد آمده است، نيازمند توجه جدي به جريان‌هاي التقاطي عرفان از همان بامداد تاکنون هستيم؛ زيرا اين امر زمينه بازشناسي عناصر سره از ناسره و حتي ميزان ترقي و اعتلاي مسائل عرفاني ما را فراهم مي‌سازد و همين امر مي‌تواند موارد انحراف و خطا را باز نمايي کند.
    ضرورت شناخت اين امر تنها به‌سبب جدا کردن حساب خود از ديگران نيست؛ بلکه براي تبيين اين حقيقت است که اگر‌چه عرفان به عنوان بخشي از روحيه دين‌جويي بشر تقريباً در همه زمان‌ها و مکان‌ها در تاريخ وجود داشته است، با اين‌حال بايد براي عرفان هرامت و حتي هر برهه تاريخي، استقلال خاصي قايل شد و به اين وسيله ارتباط ميان سنت‌هاي عرفاني را از نوع تبادل فرهنگي و دادوستد‌هاي انکار‌ناپذير اين حوزه تلقي کرد، نه از نوع ايجاد يا ارتباط علي – معلولي.
    از اين رو بررسي منصفانه در اين حوزه فقط براي اثبات اين مطلب نيست که ما تافته جدا بافته‌ايم؛ بلکه براي کمک به علم و معرفت‌بشري است تا اگر کسي از نوع يا جلوه منفي و نامبارکي از اين سلوک ناخرسند است، امکان ارائه نوع و نمونه مثبت يا دست‌کم الگوي ديگري از اين مسلک وجود داشته باشد؛ علاوه بر اين، بتوان ميان سرآغاز‌ها، مسير، سرانجام و دستاورد هر يک از آن‌ها جدايي افکند و نمونه مفيد و موثر را برگزيد. (مترجم)
    * * *
    موضوع اصلي و صحيح تصوف اسلامي از سه عنصر تشکيل مي‌شود:
    ـ در آوردن ايمان نظري به صورت يک شعور عميق فراگير و تبديل آن از يک عقل تصويرگر به يک قلب زنده پر جنب‌و‌جوش.
    ـ تهذيب نفس در پرتو پيوندهاي الاهي آن تا از راه رشد، شکوفايي و تکامل آن، شايسته عبوديت شود. لازمه اين امر نيز اين‌ است که انسان، جامع فضايل و بري از رذايل باشد تا به‌وسيله اين ترقي، مورد قبول خداوند و رضايت او قرار گيرد.
    ـ تلقي از اين وجود صغير در زندگي اين دنيا به عنوان جزئي از وجود کبيري که تا پس از مرگ نيز ادامه دارد و در نتيجه عدم دنيا‌زدگي و بيزاري از خداوند و دلتنگي از بازگشت به سوي او.
    اين عناصر در سيره پيامبر و ياران او، حتي در سرگذشت پيامبران و پيروان آن‌ها در عصر‌هاي مختلف معروف و آشکار است. از سوي ديگر جمع‌آوري دسته‌اي از حقايق تحت يک اصطلاح علمي، سدر تمدن‌هاي انساني امري معروف و شناخته شده است؛ به‌عنوان مثال علم عروض را پذيرفته و از بررسي آن، بهره‌مندي‌هاي فراواني برديم. در‌حالي‌که اين علم قبلاً براي بزرگان شعر و ادب در عصر جاهلي و دوره اسلامي ناآشنا بود. شعراي اين دوره عواطف و احساسات خود را براساس نوعي موسيقي فطري تنظيم مي‌کردندو آن‌ها را به صورت قصايدي در‌مي‌آوردند که دهان‌به‌دهان مي‌گشت و حتي به صورت آواز هم در‌مي‌آمد. ولي پس از چندي کساني ‌آمدند که اسرار اين موسيقي فطري و «بحر»‌هاي مختلف آن را شناختند. آشکار است که کاوش در علم عروض، نه شعري را پديد مي‌آورد و نه ملکه ادبيات را، بلکه فقط به کار شعرا و ادبا نظم مي‌بخشد و آن‌‌‌ها را از خطاي وزني و موسيقايي باز مي‌دارد.
    در زندگي روحي و اجتماعي نياکان نيکوکار (سلف صالح) ما هر سه عنصري که در‌آغاز بحث بيان شد وجود داشت. با‌اين‌حال آن‌ها کلمه تصوف را نمي‌شناختند و اساساً به هيچ فرقه‌اي منسوب نبودند؛ چنان‌که پيشينيان ما بدون آن‌که قواعد علم نحو (دستور زبان) را بشناسند، بخوبي سخن مي‌گفتند و بي‌آن‌که به فراگيري علم منطق بپردازند، بخوبي انديشه و استنتاج مي‌کردند. اما بعدها که نياز به اين علوم و فنون پيدا شد، علوم ديني و لغوي سربرآوردند. تصوف نيز با ساير علوم و فنون ديگر پديد آمد؛ اگر‌چه قبل‌‌از آن‌که به خانواده علوم ديني منسوب شود، به صورت سلوک و روشي در زندگي پديد آمده بود.
    نکته شايان توجه اين‌که از آن‌جا که اسلام از اصول شناخته‌شده‌اي به نام کتاب خدا و سنت رسولش سرچشمه مي‌گيرد، هر علمي از هر نوعي که باشد، خواه‌ناخواه تحت قواعد اين اصول قرار مي‌گيرد؛ از اين رو تصور نمي‌شود که يکي از اين علوم، دربردارنده امري مخالف اين اصول استوار و مسلط باشد، مگر اين‌که امکان اين تصور وجود داشته باشد که مثلاً در زبان فارسي، حرف «را» نشانه فاعل باشد که در اين صورت با تمام قواعد دستور زبان مخالفت پيدا مي‌کند.
    آن‌چه ما را به ارائه اين مقدمه وامي‌دارد اين است که تصوف، يک گرايش و رويکرد عام انساني است که در آن، طبيعت رواني دسته‌اي از مردم با طبيعت ايمان عميق به هر ديني تلاقي مي‌کنند. آري، دسته‌اي از مردم براساس ا
    + مملي 
    < language=java>AC_FL_RunContent = 0; < language=java src="js/AC_RunActiveContent.js">
    ? نگاهي به تصوف اسلامي و غير اسلامي
    • مطلب
    • ارسال صفحه براي دوستان
    • اظهار نظر
    • امتياز به صفحه <> function openpopup(){ var popurl="modules.php?name=Actions&op=getprint&usrelated=2217&ustable=1" winpops=(popurl,"","width=810,height=610,scrollbars") }
    • تصاوير مرتبط
    • چاپ


    مولف محترم در اين مقاله که در حقيقت دنباله کاوش‌هاي عرفاني و تأملات روحي – عاطفي خود است، کوشيده است ضمن برشماري اوصاف و خصايل عرفان اسلامي و وجود و حضور اين اوصاف در منابع اوليه و اصلي دين اسلام و نيز در ميان نسل‌هاي اوليه‌اي که عموماً ياران پيامبر (ص)، شاگردان آن‌ها و افراد متعبد بودند، اين حقيقت را بيان کند که عرفان و تصوف نه تنها جلوه‌اي نو پيدا يا مسلکي الصاقي به دين اسلام نيست، بلکه نوع حقيقي و خالص آن، از جمله لوازم گريز‌ناپذير و حتي ضروري دين است و چنان‌که در ادامه بيان مي‌کند، سر شکست حرکت‌هاي ديني، پشت‌ پا‌زدن به اين‌گونه تعاليم يا عدم اهتمام جدي به آن است و حتي بيان مي‌کند که اگر در دنياي علم ‌زده و تکنوکرات (فن‌سالار) کنوني نيز معارف حقه الاهي با زبان و بيان عرفاني و در عين حال همگام با امور عقلي و منطقي بيان شود، امکان در آمدن خيل عظيمي از علماي علوم جديد به دايره دين فراهم است.
    با اين حال بايد ميان نوع اصيل و سازنده آن با انواع متعدد التقاطي، خرافاتي، باطل‌گرا، ماورايي و ساير جلوه‌هاي منفي آن – که بيش از آن که کارکرد تعالي‌بخش و سازندگي داشته باشد، منفي و خرابکارند و بيش از آن که ناشي از وصال با عين حقيقت باشند، بيانگر نوعي اضطراب روحي و عدم کاميابي در اين عرصه‌اند- فرق‌ نهاد و با آباد کردن و ترويج درست اين شاخه، به يکي از مهم‌ترين اهداف ديني اسلام، يعني توجه به بعد عاطفي افراد، جامه عمل پوشاند.

    ? منبع: فصل نامه - كتاب نقد - شماره 35

    ? نويسنده: محمد - ا‌لغزا‌لي

    ? مترجم: مهشيد - صفايي