• وبلاگ : صوفيان رند
  • يادداشت : وصيت 2
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پليس نامحسوس 
    در تعجبم چرا 8 تا پليس بي وجدان آبروي كل پليس هاي ايران را ميبرند

    سلام

    با نقدي برتصوف بروزم!

    منتظر حضورتون هستم.

    اگه خواستي تبادل لينك هم مي كنم!!!!

    سلام

    اخوي نيستي؟

    خسته نباشي

    + مملي 

    ايرنا : اتفاقات زيادي در گوشه و کنار شهر تهران رخ مي دهد، پليس هميشه با نگاه تيزبين خود امنيت را براي شهروندان به ارمغان مي آورد، اما مشاهدات خبرنگاران در برخي موارد، مي تواند به مسوولان در اصلاح و بهبود يک رويه کمک کند. بخوانيد...

    يادداشت اول
    ..................
    ساعت حدود چهار بامداد روز دوشنبه ، جنوب شرق تهران، بولوار ابوذر، تقاطع آهنگ، خيابان وحدت اسلامي.
    سر و صدا چند لحظه در کوچه پيچيد و سپس صداي شليک گلوله شنيده شد.
    همسايه ها به دنبال سر و صدا به سمت پنجره دويدند، سه نفر مامور نيروي انتظامي در حال انجام وظيفه، با يک نفر که تير به پايش اصابت کرد، درگير شدند، لحظه اي بعد، فرد مضروب دستگير و دستبند به دستش زده شد.
    جمعي از همسايه ها شاهد ماجرا بودند، يکي از ماموران آدرس محل را پرسيد و با بي سيم تماس گرفت.
    10 دقيقه بعد، دو خودرو گشت پليس از راه رسيد و دو نفر از سرنشينان خودرو گشت پليس پياده شدند و به سمت مضروب رفتند و او را که از "رو" به زمين افتاده و دستبند به دستش زده شده بود، بشدت کتک زدند.
    خانمي از پنجره فرياد زد "چرا مي زنيد، او که دستبند در دست دارد و زمين افتاده و تيرخورده است"، جمعي از مردم با او همصدا شدند و اعتراض کردند، که نحوه برخورد شما با مجرم يا متهم آنهم در مقابل ديدگان مردم، زحمات براداران پليس را که براي امنيت مردم شبانه روز زحمت مي کشند، زيرسوال مي برد.
    اين خانم گفت: ما حامي شما هستيم، ولي، دادگاه بايد جرم او را مشخص کند، فعلا او مجروح است و نياز به مراقبت دارد، يکي از ماموران به اين خانم معترض شد.
    تعداد ماموران به هشت نفر رسيد، مضروب که تير به پايش خورده و وسط کوچه افتاده بود، خون از پايش مي ريخت، در اين لحظه يکي از ماموران پاي او را گرفت و درازکش به سمت خيابان اصلي برد و در وسط خيابان رها کرد.
    يک ساعت از ماجرا گذشت، خون زيادي از مجروح به زمين ريخته است، ولي هنوز از آمبولانس خبري نيست، گاهي اوقات ماموري به مضروب که فرياد مي کشد، نزديک مي شود، از او در باره بقيه همدستانش مي پرسد.
    ساعت نزديک 5 و 15 دقيقه صبح آمبولانس از راه مي رسد و پاي مجروح را پانسمان مي کند و به همراه مامور به بيمارستان منتقل مي شود و پايان ماجرا؟