شخصاً برخورد متملقانه برخي از مسئولان و دانشگاهيان را با مقام رهبري ديده ام اما آنچه که برايم بيش از آن ناراحت کننده مي باشد آن است که براي رهبري که انساني معمولي وهمچون ساير انسانها است مقامي قدسي قائل شوند. تمجيدها و تملقهاي رايج از ايشان اي بسا براي تقرب جويي کفايت کند اما وقتي سخن به تبرک نمودن چفيه و خوردن ته مانده بشقاب ايشان مي رسد ديگر از مرز چاپلوسي و تملق به حماقت و عوامگرايي مي رسد.
گاهي کارهايي از نخبگان و تحصيلکردگان جامعه ايراني سر مي زند که انسان را به تعجب وا مي دارد.اغلب گمان مي شود اساتيد دانشگاهها و نخبگان علمي که قاعدتاً رؤساي دانشگاهها بايد گل سر سبد ايشان باشند سمبلي از فرهيختگي و خردمندي هستند اما دريغ که گاهي عوام تر از عوامترين اقشار مردم عمل مي کنند .گزارش ديدار اساتيد دانشگاهها با رهبر انقلاب را در روزنامه کيهان خواندم و بسيار متأسف شدم. اين تأسف نه از آن جهت بود که ميزان بالايي از تملق و چاپلوسي برخي از دانشگاهيان و رؤساي دانشگاهها براي دستيابي بيشتر به رانت قدرت صورت گرفته بود بلکه به خاطر نکته اي بود که در انتهاي گزارش آمده بود و مرا به فکر فرو برد.شخصاً برخورد متملقانه برخي از مسئولان و دانشگاهيان را با مقام رهبري ديده ام اما آنچه که برايم بيش از آن ناراحت کننده مي باشد آن است که براي رهبري که انساني معمولي و همچون ساير انسانها است مقامي قدسي قائل شوند. تمجيدها و تملقهاي رايج از ايشان اي بسا براي تقرب جويي کفايت کند اما وقتي سخن به تبرک نمودن چفيه و خوردن ته مانده بشقاب ايشان مي رسد ديگر از مرز چاپلوسي و تملق به حماقت و عوامگرايي مي رسد. از اين دست برخوردها را سالهاي سال شاهد بوديم. ابتدا گروههاي فشار و نيروهاي موسوم به حزب اللهي اقدام به اين کارها مي نمودند ، سپس ويروس اين عوامگرايي ها به ديگر اقشار و طبقات هم افتاد. هر چند نيک مي دانم اين افراد بسيار معدود هستند و نمي توان آمار زيادي را براي اين قبيل افراد قائل شد اما وجود اين اقليت در ميان مسئولان و دانشگاهيان ما بسيار زشت و نا پسند است.به اين قسمت از گزارش کيهان توجه کنيد : "افطار تمام شده بود كه فرزند يكي از مسئولين آمد كنار سفره كوچك استاد(مقام رهبري) به پدرش چيزهايي گفت و پدر نيز در قندان توي سفره استاد را باز كرد و يك مشت قند ريخت توي يك برگ دستمال كاغذي و دادكه حضرت استاد تبرك كنند. استاد يك دقيقه اي را براي قندها نجوا مي كردند و آنها را نزديك لب ها مي آوردند... تمام كه شد تحويل دادند، گويا قندها خيلي قيمت پيدا كرده بود و يكي دوتا از مسئولان سهم خواهي كردند!! حضرت استاد كه برخاستند؛ جمعيت به طرف شان آمدند و با همان دست و نگاه مهربان حضرت استاد، با ايشان خداحافظي كردند... برگهاي ريحان سفره كوچك استاد چه زود بين اساتيد كلاس درس امروز تقسيم شد!"تبرک در فرهنگي ديني ما معناي مشخصي دارد که بسته بر نوع زاويه نگاه به مقوله دينداري قابل قبض و بسط است اما اين نوع تبرک از پديده هاي بديعي است که بسياري از دينداران را نيز مي آزارد و اي بسا مراجع و علماي ديني نيز با آن موافق نباشند. از اينها گذشته خود شخص مقام رهبري نيز نبايد به اين درخواستها تن در دهند. قبول آنکه مثلاً چفيه يا عباي ايشان و يا قند نجوا شده (اگر ايشان به قندها دعا مي خواند ديگر چه مي شد) موجب تبرک است و خير و منفعت دنيوي و اخروي دارد به معني تأييد اين عوامگرايي است و خود ايشانرا نيز در اين رديف قرار مي دهد.به اسلام عزيز در طول قرون و سالهاي گذشته مقدار زيادي خرافه و ناخالصي بسته شده است ، وظيفه دينداران حقيقي است که مانع تداوم اين روند شوند. بي شک تبرک نزد پيامبران و ائمه عليهم السلام که برگزيدگان مستقيم وغير مستيقم حضرت باريتعالي هستند معنا و مفهوم پيدا مي کند اما از اينها گذشته مقام قدسي براي ساير افراد قائل شدن از دائره دينمداري حقيقت پندارانه خارج است. اين گزارش را مي توانيد اينجا بخوانيد