اشاره
بررسي عرفان به مثابه يک نظام فکري و تصوف به عنوان يک روش سلوکي، همواره مورد توجه بوده و خواهد بود. با آنکه گاه در اينباره اهتمامهاي بياهميت يا سست و لرزاني صورت ميگيرد و به جاي حل مشکل، باري گران بر معضلات قبلي ميافزايد، نبايد از نظر دور داشت که بيتوجهي به اين حوزه نه تنها ما را از نيل به دستاوردهاي نوين باز ميدارد، بلکه ميراث موجود را نيز با آفات و آسيبهايي درگير ميسازد که در صورت ادامه سکوت و بياعتنايي، خطر آن را تهديد ميکند.
از اين رو علاوه بر توجه به عرفان خودي يا ديدگاههاي همکيشان خود درباره ميراث عرفاني و صوفيانهاي که در بستر تاريخ و تمدن ما پديد آمده است، نيازمند توجه جدي به جريانهاي التقاطي عرفان از همان بامداد تاکنون هستيم؛ زيرا اين امر زمينه بازشناسي عناصر سره از ناسره و حتي ميزان ترقي و اعتلاي مسائل عرفاني ما را فراهم ميسازد و همين امر ميتواند موارد انحراف و خطا را باز نمايي کند.
ضرورت شناخت اين امر تنها بهسبب جدا کردن حساب خود از ديگران نيست؛ بلکه براي تبيين اين حقيقت است که اگرچه عرفان به عنوان بخشي از روحيه دينجويي بشر تقريباً در همه زمانها و مکانها در تاريخ وجود داشته است، با اينحال بايد براي عرفان هرامت و حتي هر برهه تاريخي، استقلال خاصي قايل شد و به اين وسيله ارتباط ميان سنتهاي عرفاني را از نوع تبادل فرهنگي و دادوستدهاي انکارناپذير اين حوزه تلقي کرد، نه از نوع ايجاد يا ارتباط علي – معلولي.
از اين رو بررسي منصفانه در اين حوزه فقط براي اثبات اين مطلب نيست که ما تافته جدا بافتهايم؛ بلکه براي کمک به علم و معرفتبشري است تا اگر کسي از نوع يا جلوه منفي و نامبارکي از اين سلوک ناخرسند است، امکان ارائه نوع و نمونه مثبت يا دستکم الگوي ديگري از اين مسلک وجود داشته باشد؛ علاوه بر اين، بتوان ميان سرآغازها، مسير، سرانجام و دستاورد هر يک از آنها جدايي افکند و نمونه مفيد و موثر را برگزيد. (مترجم)
* * *
موضوع اصلي و صحيح تصوف اسلامي از سه عنصر تشکيل ميشود:
ـ در آوردن ايمان نظري به صورت يک شعور عميق فراگير و تبديل آن از يک عقل تصويرگر به يک قلب زنده پر جنبوجوش.
ـ تهذيب نفس در پرتو پيوندهاي الاهي آن تا از راه رشد، شکوفايي و تکامل آن، شايسته عبوديت شود. لازمه اين امر نيز اين است که انسان، جامع فضايل و بري از رذايل باشد تا بهوسيله اين ترقي، مورد قبول خداوند و رضايت او قرار گيرد.
ـ تلقي از اين وجود صغير در زندگي اين دنيا به عنوان جزئي از وجود کبيري که تا پس از مرگ نيز ادامه دارد و در نتيجه عدم دنيازدگي و بيزاري از خداوند و دلتنگي از بازگشت به سوي او.
اين عناصر در سيره پيامبر و ياران او، حتي در سرگذشت پيامبران و پيروان آنها در عصرهاي مختلف معروف و آشکار است. از سوي ديگر جمعآوري دستهاي از حقايق تحت يک اصطلاح علمي، سدر تمدنهاي انساني امري معروف و شناخته شده است؛ بهعنوان مثال علم عروض را پذيرفته و از بررسي آن، بهرهمنديهاي فراواني برديم. درحاليکه اين علم قبلاً براي بزرگان شعر و ادب در عصر جاهلي و دوره اسلامي ناآشنا بود. شعراي اين دوره عواطف و احساسات خود را براساس نوعي موسيقي فطري تنظيم ميکردندو آنها را به صورت قصايدي درميآوردند که دهانبهدهان ميگشت و حتي به صورت آواز هم درميآمد. ولي پس از چندي کساني آمدند که اسرار اين موسيقي فطري و «بحر»هاي مختلف آن را شناختند. آشکار است که کاوش در علم عروض، نه شعري را پديد ميآورد و نه ملکه ادبيات را، بلکه فقط به کار شعرا و ادبا نظم ميبخشد و آنها را از خطاي وزني و موسيقايي باز ميدارد.
در زندگي روحي و اجتماعي نياکان نيکوکار (سلف صالح) ما هر سه عنصري که درآغاز بحث بيان شد وجود داشت. بااينحال آنها کلمه تصوف را نميشناختند و اساساً به هيچ فرقهاي منسوب نبودند؛ چنانکه پيشينيان ما بدون آنکه قواعد علم نحو (دستور زبان) را بشناسند، بخوبي سخن ميگفتند و بيآنکه به فراگيري علم منطق بپردازند، بخوبي انديشه و استنتاج ميکردند. اما بعدها که نياز به اين علوم و فنون پيدا شد، علوم ديني و لغوي سربرآوردند. تصوف نيز با ساير علوم و فنون ديگر پديد آمد؛ اگرچه قبلاز آنکه به خانواده علوم ديني منسوب شود، به صورت سلوک و روشي در زندگي پديد آمده بود.
نکته شايان توجه اينکه از آنجا که اسلام از اصول شناختهشدهاي به نام کتاب خدا و سنت رسولش سرچشمه ميگيرد، هر علمي از هر نوعي که باشد، خواهناخواه تحت قواعد اين اصول قرار ميگيرد؛ از اين رو تصور نميشود که يکي از اين علوم، دربردارنده امري مخالف اين اصول استوار و مسلط باشد، مگر اينکه امکان اين تصور وجود داشته باشد که مثلاً در زبان فارسي، حرف «را» نشانه فاعل باشد که در اين صورت با تمام قواعد دستور زبان مخالفت پيدا ميکند.
آنچه ما را به ارائه اين مقدمه واميدارد اين است که تصوف، يک گرايش و رويکرد عام انساني است که در آن، طبيعت رواني دستهاي از مردم با طبيعت ايمان عميق به هر ديني تلاقي ميکنند. آري، دستهاي از مردم براساس ا |