• وبلاگ : صوفيان رند
  • يادداشت : سماع قسمت دوم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اكبر 
    دکتر ضياء موّحد: در شعر مولوي‌ به‌ خصوص‌ در غزل‌هايش‌ ضرب‌آهنگ‌ و شعر و سماع‌ از هم‌ قابل‌ تفکيک‌ نيستند. در واقع‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ غزلهاي‌ مولوي‌ هر کدامش‌ يک‌ مجلس سماع‌ است‌ و اصلاً مثل‌اينکه‌ براي‌ مجالس‌ سماع‌ سروده‌ شده‌ باشد، امّا ببينيم چه‌ نوع‌ تناظري‌ مي‌شود بين‌ اين‌ها برقرار کرد.

    دکتر ضياء موّحد

    در اينجا مي‌خواهم مختصري به مسأله ريتم، سماع و شعر بپردازم و راجع‌ به‌ روابط‌ اينها نکاتي‌ عرض‌ کنم‌ و در کوتاه‌ترين‌ مدّت‌ هم‌ صحبت ‌خود را تمام‌ بکنم‌.
    معمولاً ريتم‌ را به‌ چند دسته‌ تقسيم‌ مي‌کنند، ريتم‌هاي‌ ساده‌،‌ ريتم‌هاي‌ مرکب‌ و پيچيده‌ که‌ عناصري‌ دارد و اجزايي‌ و ديگر ريتم‌هاي‌ نامنظّم‌ که‌ به‌ظاهر نامنظّم‌ است‌ امّا در بستر منظمي از ريتم‌ها قرار مي‌گيرد، از شعر مثال‌ اگر بخواهم‌ بزنم‌، ريتم‌ ساده‌هاي‌ ريتم‌ شعرهاي‌ متفّق‌ ارکان‌ است‌ مثل فعولن‌، فعولن‌، فعولن‌ و حتي‌ کمتر از اين‌، ريتمي‌ که‌ مرتب‌ تکرار مي‌شود، ريتم‌هاي‌ مرکب‌ وپيچيده‌ مختلف‌ ارکان‌ هستند مانند به‌ خصوص‌ اوزان‌ِ نيمايي‌ که‌ امکان‌ امتداد مصراع‌ها زيادتراست‌ و امّا آن‌ ريتم‌ نوع‌ سوم‌، ريتم‌ نامنظمي‌ که‌ بر بستر يک‌ وزن‌ منظم‌ حرکت مي‌کند. نمونه‌اش‌ رامي‌شود در بسياري‌ از شعرهاي‌ بلند فروغ‌ فرخزاد ديد که‌ از وزن‌ اصلي‌ انحراف‌ پيدا مي‌کند.يک‌ نوع‌ عدم‌ توازني‌ با ارکان‌ ديگر پيدا مي‌شود، در هر صورت‌ نوع‌ سوم‌ در شعر ما به‌ وفورديده‌ مي‌شود. عين‌ همين‌ها در موسيقي‌ هم هست‌ و عين‌ همين‌ها در رقص‌ و سماع‌ هم‌ هست‌.

    درشعر مولوي‌ به‌ خصوص‌ در غزل‌هايش‌ ضرب‌آهنگ‌ و شعر و سماع‌ از هم‌ قابل‌ تفکيک‌ نيستند. در واقع‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ غزلهاي‌ مولوي‌ هر کدامش‌ يک‌ مجلس سماع‌ است‌ و اصلاً مثل‌اينکه‌ براي‌ مجالس‌ سماع‌ سروده‌ شده‌ باشد، امّا ببينيم چه‌ نوع‌ تناظري‌ مي‌شود بين‌ اين‌ها برقرار کرد. مسأله‌ سماع‌ را مي‌دانيد که‌ در بين‌ عرفا چقدر ارج‌ و قرب‌دارد، غزالي‌ِ با آن‌ خشکي‌ و عبوسي‌ وقتي‌ که‌ به‌ سماع‌ مي‌رسد در احياء علوم‌ دين‌، حرفهاي‌ جالبي‌ مي‌زند و در جايي مي‌گويد: «و هر که سماع او را نجنباند ناقص باشد و از اعتدال مايل، و از روحانيت دور و در کثافت و درشتي طبع زيادت از آن اشتران و مرغان بود بلکه از ديگر ستوران، چه آن همه از نغمه مرغان متأثر شوند و براي آن مرغان بر سر داوود – عليه السلام – براي شنيدن آواز او بايستادندي»
    (احياء علوم الدين، ربع عادات، ص 596)

    يا سعدي‌ در بوستان‌ در باب‌ عشق‌ و جواني‌مي‌گويد:

    مگويم‌ سماع‌اي‌ برادر که‌ چيست‌
    مگر مستمع‌ را بدانم‌ که‌ کيست‌


    گر از برج‌ِ معني‌ پَرد طير او
    فرشته‌ فرو ماند از سير او


    جهان‌ پر سماع‌ است‌ و مستي‌ و شور
    وليکن‌ چه‌ بيند در آينه‌ کور

    چو شوريدگان‌ مي‌پرستي‌ کنند
    به‌ آواز دولاب مستي‌ کنند