: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: آرشيو يادداشت ها :
: جستجو در وبلاگ :
ششمین کوکب درخشان آسمان امامت و ولایت، حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام در روز جمعه، هفدهم ربیعالاول سال 83 ق، پا به جهان گذاشت و با قدوم مبارکش جهانی را نورافشانی کرد. در شرافت حسب و نسب وی همین بس که پدرش پنجمین پیشوا از اهلبیت عصمت و طهارت، حضرت امام محمد باقر علیهالسلام ، و مادر گرامیاش فاطمه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر، معروف به امّ مروه میباشد. او در بین زنان مدینه حرمت اجتماعی بالایی داشت و به آموزش و هدایت زنان و حل بیدریغ مشکلات دینی آنان میپرداخت.
آن بزرگوار دارای القاب زیادی مانند «صابر»، «فاضل»، «طاهر»، «قائم» و «کامل» است. امّا معروفترین لقب آن حضرت، «صادق» است و کنیه ایشان، «ابو عبداللّه» است. نام ایشان، «جعفر» است. واژه جعفر معانی متعدد دارد، که از جمله، نام نهری است در بهشت. از اینرو امام باقر او را «جعفر» نهاد؛ چرا که وجود پربرکت او همچو آب زلال نهرهای بهشت، حیاتبخش و پرثمر است.
در گزینش نام آن حضرت چنین آمده است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم خود، نام صادق را بر ایشان نهادند و در قدر و منزلت این امام همام همین بس که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حدیثی فرمودند: «آنکس که دوست دارد خدای را ملاقات کند در حالیکه کتاب عمل او در دست راست او باشد، باید جعفر بن محمّد صادق را دوست بدارد».
امام صادق علیهالسلام تا دوازدهسالگی در سایه جد بزرگوارشان امام سجّاد علیهالسلام ، قرار داشته، از پرورش صحیح و الهی آن حضرت بهرهمند شدند. امام صادق علیهالسلام را نوعی الفت مخصوص با جد گرامیاش بود. زمزمهها و دعاها و اذکار امام سجاد علیهالسلام در جان او اثر میکرد و این آثار در عبادات و حالات و شبزندهداریهای امام صادق علیهالسلام به خوبی نمایان بود.
او کودکی بزرگ بود. شرکت در جلسات درس جد گرامیاش تا دوازده سالگی، و پدر بزرگوارش، نشان از عظمت فکری و روحی آن حضرت دارد. ایشان، در فراگیری علوم اسلامی و غیره، در میان شاگردان پدر، درخششی فوقالعاده داشت.
امامان پاک ما هریک در زمان خود نمونه اخلاقی و عملی اسلام راستین بودند. به هیچ کار نیکی امر نمیکردند جز اینکه خود بیشتر از دیگران به آن مقید بودند و عمل میکردند و از هیچ منکری نهی نمینمودند جز آنکه خود همیشه از آن اجتناب داشتند. حضرت صادق علیهالسلام در کلیه صفات نیک و سجایای اخلاقی از علم و حلم،زهد و شهامت و سایر خصال بینظیر بود و همیشه در یکی از این سه حال بود: یا روزهدار بود، یا بهنماز ایستاده بود یا به ذکر خدا مشغول بود. در هر حال در برابر عظمت خداوند دلی خاشع داشت.
عاطفه و گذشت امام صادق علیهالسلام به حدی بود که اذهان بشری گنجایش تصور چنان بزرگواری را ندارد. مردی خدمت امام رسید و عرض کرد: پسرعموی شما هرچه دلش خواست به شما ناسزا گفت. حضرت وضو گرفت و مشغول نماز شد. آن مرد گفت: من با خود گفتم که حضرت میخواهد او را نفرین کند. اما امام پس از اقامه دو رکعت نماز دستها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «ای پروردگار من، این حق من بود که او را بخشیدم و جود و کرم تو از من بیشتر است. او را به کیفر اعمالش مجازات نکن».
معصوم هشتم امام صادق علیهالسلام در امور معیشت میانهرو بود. درباره میانهروی و اقتصاد میفرمود: «من ضامنم که اگر کسی میانهرو باشد، هرگز فقیر نشود. میانهروی میتواند آدمی را در زندگی بر سرپا نگه دارد». ایشان با وجود اینکه از لحاظ مالی از وضعیت خوبی برخوردار بود، اما هیچگاه، زرق و برق دنیا را در زندگی خویش راه نداد و همچنان ساده و متعارف زندگی میکرد.
تقوا منزلگاه اتصال به ملکوت است. ترس از خدا، نتیجه اعتقادی ایمان به خداست و نتیجه عملی آن، جاری شدن جویبار ایمان در انجام دادن عمل نیک است. این دو ویژگی عامل رسیدن انسان به سعادت و کمال است؛ کمالی که امامان شیعه خود مظهر و نماد آن میباشند. راوی میگوید: من در سالی خدمت امام جعفر صادق علیهالسلام به حج رفتم. هنگام احرام بر مرکب خود نشست. هرچه خواست لبیک بگوید، نتوانست و نزدیک بود از مرکب بر زمین بیافتد. عرض کردم: پسر پیامبر، لبیک بگو! فرمود: «چگونه جرأت لبیک گفتن داشته باشم، در صورتی که میترسم خدای عز و جل در جواب من بگوید لا لَبَّیْک وَ لا سَعْدَیک؛ تو را نمیپذیریم».
امام صادق علیهالسلام در طول امامت پربرکت خود که 34 سال طول کشید، از هرگونه کوشش برای ابلاغ پیام الهی و هدایت و تهذیب مردم فروگذار نکرد. هیجده سال از دوران امامت آن حضرت در عصر ده خلیفه اموی بود و به علت ضعف و افول قدرت آنان، امام علیهالسلام مجالی برای ارتباط با مردم به دست آورد، ولی شانزده سال دیگر، در عصر عباسیان و توأم با سختیهای فراوان بود. اما با این وجود، امام بزرگوار در پیشبرد عقاید و افکار مسلمانان، موفقیتهای بزرگی به دست آورد.
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و انشعاب اسلام به فرقههای مختلف از یک طرف، و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در اسلام از طرف دیگر، چنین ایجاب میکرد که نهضتی علمی که پایههای آن بر حقایق استوار باشد به وجود آید تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و اوهام بیرون کشد و هم پاسخ دندانشکنی بر پایه منطق و استدلال به فلاسفه مادی بدهد. وجود گرامی امام صادق علیهالسلام این خط مشی را تعقیب میکرد و دربسط و نشر معارف اسلامی و ترویج و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همّت بست.
نزدیک به یک قرنِ حکومت امویان سیاهترین ادوار تاریخ اسلام محسوب میشود چون اسلام و اسلامیان بازیچه اغراض بنیامیه بودند و آنان هیچ ارزشی برای مردم قائل نبودند. بسیار کوشیدند امت اسلامی را به جاهلیت باز گردانند و در این راه، پیشرفتهایی هم کردند. بنیعباس بسیار به اسلام تظاهر میکردند، و به عنوان اینکه «ما از آل پیامبریم» سعی داشتند خود، را وارثان حقیقی پیامبر و شایستگان خلافت اسلامی معرفی کنند. بنابراین از همان آغاز حکومت، بخاطر حفظ سلطنت خود، بر امام صادق علیهالسلام و یاران و شیعیان او سختیها و فشارهای زیادی را تحمیل کردند. حتی گاهی از تماس مردم با آن حضرت جلوگیری میکردند.
عصر امام صادق علیهالسلام ، عصر توسعه فرهنگ و علم، و ظهور نهضت علمی و فکری در همه جوامع بود. امام صادق علیهالسلام با توجه بر فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینه اجتماعی، نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام محمد باقر علیهالسلام را پی گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد. در این دوران بحثهای علمی، فلسفی و کلامی رواج فراوان داشت و بینشها و نظریات گوناگونی در باب بدایت و نهایت جهان، انسان و غیره مطرح میشد. حکومت نیز برای تثبیت جایگاه خود و تضعیف ائمه اطهار به این تفرقهها دامن میزد. امام صادق علیهالسلام ، چهره حقیقی فرهنگ اسلامی را عیان کرد و با ارائه خط اصیل اسلام به کشمکشها و تفرقهها و تضادهای دینی تا حدود زیادی خاتمه داد.
تعلیمات فقهی امام صادق علیهالسلام که به فقه جعفری مشهور است، همان فقه اصیل اسلامی است که از مبدأ وحی و از جانب پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای هدایت بشر نازل شده است. امام علیهالسلام با استفاده از فرصتی که به دست آمده بود بدعتها و خرافاتی را که بهتدریج، بر اثر هویوهوس حاصل شدهبود، از ساحت مقدس شریعت مصطفوی دور ساخت و حقایق احکام را تشریح و آیات قرآن را توضیح و تفسیر فرمود.
امام صادق علیهالسلام گذشته از منزلتی که نزد شیعیان دارد در دیده اهل سنت نیز دارای مقامی والاست. مورخان و علمای اهل سنّت، جملگی در شأن و مقام و عظمت او سخن راندهاند و او را به کرامت خُلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستودهاند. در عظمت مقام علمی آن حضرت کافی است بدانیم متجاوز از 160 دانشمند اهل تسنن در کتابهای خود از او به عظمت یاد کردهاند و کلمات و احادیث او را نقل کردهاند. شاگردان امام صادق علیهالسلام منحصر به شیعیان نبودند؛ بلکه پیروان سنّت و جماعت نیز از دانش او برخوردار میشدند. پیشوایان اهل سنت، با واسطه یا بیواسطه، شاگرد امام بودند. مالک بن اَنَس، نزد امام میآمد و به شاگردی آن حضرت افتخار میکرد. ابوحنیفه نیز دو سال شاگرد امام بود. او این دو سال را پایه دانش خود معرفی میکند و میگوید: «اگر آن دو سال نبود، نعمان از بین رفته بود».
مکتب تشیّع به نام مبارک امام صادق علیهالسلام منسوب است و از آن به مذهب جعفری یاد میشود. همه ائمه اطهار علیهمالسلام علم و ولایت را به طور یکسان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به ارث بردهاند، امّا اوضاع استثنایی زمان امام صادق علیهالسلام ، موجب شد تا مکتب تشیّع ظهور و بروز گستردهای یابد. طولانی بودن دوران امامت امام صادق علیهالسلام نسبت به امامت سایر ائمه علیهالسلام موجب شد افراد زیادی از دریای معرفت و دانش او، جانهای تشنه خود را سیراب کنند. از دیگر دلایل این موفقیت، موقعیت فرهنگی آن زمان بود؛ زیرا عقاید و آرا و مذاهب نوظهور، زمینه را برای گفتوگو و ایجاد مجالس بحث و مناظره فراهم کرده بودند.
امام جعفر صادق علیهالسلام در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی، از طریق بیان مسئله امامت، بیان احکام و تفسیر قرآن و گفتارهای خود، تنفر و انزجار خود را از حکومت طاغوتی وقت نشان میدادند. ایشان با بیان مسئله امامت، به طور مستقیم و صریح، حکام زمان را نفی و خویشتن را به عنوان صاحب واقعی آن مقام، به مردم معرفی میکردند. پیوسته پیوند خود را با پیامبر بزرگوار بیان، و از امامان راستین و پدران خود نام میبردند. همچنین با گستردن بساط علمی و بیان معارف اسلامی به ویژه تفسیر قرآن، وجهه مذهبی دستگاه حکومت را تضعیف میکردند. ایشان از این طریق برای بازپسگرفتن حق حکومت و بیرون آوردن قدرت سیاسی از دست نااهلان به مبارزه میپرداختند.
فشار گسترده سیاسی بر اهل بیت علیهمالسلام و شیعیان در آن دوران، گویای این حقیقت است که یاران امام به منظور مصون ماندن از گزند حکام اموی و عباسی ناگزیر بودند به طور کامل تقیه کنند و از کمترین بیاحتیاطی بپرهیزند و ایمان و اعتقاد خود را مخفی دارند. تأکیدهای مکرّر امام صادق علیهالسلام بر تقیه نشان دهنده فعال بودن تشکیلات سرّی یاران امام و تصمیمجدی حکومت بر سرکوب کردن حرکتهاست. به طوری که، ترک تقیه مساوی با ترک نماز اعلام شده بود و شدت فشار به حدّی بود که شیعیان بدون اعتنا به یکدیگر از کنار هم میگذشتند.
امام صادق علیهالسلام ، ضمن تأیید اصل قیام بر ضد طاغوت و طاغوتیان، به دلیل دارا نبودن یاران مخلص و وفادار به اندازه کافی، قیام و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی را بر قیام و انقلاب نظامی و مسلّحانه ترجیح دادند. ایشان در اینباره میفرمایند: «من در زمانی که حتی پنج نفر یار راستین برای ما پیدا نشود خروج و قیام نمیکنم. ما به وقت قیام آگاهتریم».
امام صادق علیهالسلام پیوسته از هر فرصتی برای رسوا ساختن چهره کریه حاکمان جور استفاده، و آنانرا نکوهش و سرزنش میکرد. روزی منصور دوانقی، دوّمین خلیفه عباسی، در محضر امام صادق علیهالسلام بود. مگسی آمد و روی بدن منصور نشست و او را گزید. منصور آن را رد کرد. همان مگس بار دیگر آمد و منصور را گزید. برای چندمین بار مگس بازگشت. منصور که عاصی شده بود رو به امام صادق گفت: خداوند برای چه مگس را آفرید؟ امام بیدرنگ فرمود: «برای اینکه افراد جبار و متکبر را خوار کند». به این ترتیب امام صادق علیهالسلام چهره واقعی منصور را به او نشان داد.
شکوه و عظمت امام جعفر صادق علیهالسلام به قدری بود که کسی جرأت لجاجت و اذیت به خود نمیداد. وقار و هیبت او حتی دشمنان ایشان را تحت تأثیر قرار داده بود و با همه تلاشی که برای تضعیف و تحقیر امام به کار میبستند، همواره شکست میخوردند. آوردهاند روزی منصور عباسی امام را نزد خود احضار کرد، در حالی که اندیشه قتل او را در سر میپروراند. هنگامی که امام وارد شد، منصور بیاختیار از جا برخاست و او را در آغوش گرفت و از او احوالپرسی کرد. آری، اولیای خدا اینگونهاند و هیبت و وقار آنان، از عظمت پروردگارشان منشعب است و به فرموده آن امام همام هر آن که را تقوای الهی باشد عظمت و کبریایی خداوند در اوست.
از آنجا که عصر امام صادق علیهالسلام عصر برخورد اندیشهها و تحولات علمی بود و امام صادق علیهالسلام با تأسیس حوزه علمیّه، با تمام وجود به میدان علم و دانش آمده بود، طبعا پای بحث و بررسیهای علمی به میان میآمد. امام گاهی مستقیم و گاهی با مأمور کردن شاگردان خود، با دانشمندان مذاهب، به مناظره میپرداخت. به مخالفان، آزادی بیان میداد و آنها را به مناظره دعوت میکرد و در پرتو مناظرات دقیق علمی، آنها را به سوی اسلام و تفکر شیعی دعوت فرمود.
دانش، بر افراشتن بیرق تعقّل و تدبّر و اوج گرفتن به سوی بینش و بصیرت است؛ پایان تاریکها و طلوع صبح حقیقت است. دانش چشمان آدمی را به سمت حقیقت باز میکند و میزان درک و معرفت او را بالا میبرد. بدینسان، به واسطه آن، میشود در جاده وصل به پروردگار، سرعت گرفت و بال پرواز را به سوی او گشود. این هد ف، با عمل به علم و به کارگیری آن امکانپذیر است. علمی که با عمل عجین نشود، همچون طبل توخالی است که باطنی پوچ دارد. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «دانش بیاموزید و اگر دانش آموختید، آنرا به کار گیرید. زیرا در غیر این صورت، دانش، شما را نفعی نخواهد بخشید. همّت عالمان عمل است و سفها، همّتشان حرف زدن است».
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «دانش تنها به یاد گرفتن نیست؛ بلکه علم نوری است که خداوند تبارک و تعالی آن را در دل هرکس که بخواهد هدایت کند، قرار میدهد. بنابراین، تو اگر طالب دانش هستی، باید در مرحله اول حقیقت عبودیت و بندگی خدا را در خود بجویی و علم را با به کار گرفتن شیوههای عبودیت طلب کنی و از خدا بخواهی که تو را از نعمت درک و فهم بهرهمند کند».
قوانین والای اسلام در درجه اول موضوعات اخلاقی را مورد توجه قرار میدهد. ارسال پیامبران از ناحیه خداوند، برای هدایت و تربیت اخلاقی بشر است. دین اسلام به تربیت نفوس بشر از نظر اخلاقی اهمیت بسیاری قائل است و تزکیه نفس را مقدم بر دانش میداند؛ زیرا علمی که به تقوا و تزکیه نفس مقرون نباشد نه تنها فاقد ارزش حقیقی خواهد بود، بلکه موجب اضمحلال و نابودی بشر خواهد شد. بدین سبب امام صادق علیهالسلام بیش از شروع هر درسی، شاگردان خود را به صداقت، درستی، فضیلت و تقوا میخواند و به کسب معنویات و تحکیم مبانی اخلاقی سفارش و به آموختن علم همراه با فضیلت توصیه میفرمود.
اساس ایمان، یقین به توحید و روز حساب است. عبادات فردی و اجتماعی نیز برای تحکیم و حفظ مکرّر این اصل اساسی است. بُعد استمراری و تکرارپذیری آن، زنگار فراموشی را از دل میشوید و یاد خدا را پیوسته در آن زنده نگه میدارد و به آدمی آرامش میبخشد. امّا عمل و عبادتی که کورکورانه و بدون معرفت و اخلاص باشد و ذرّهای به ایمان و اعتقاد انسان نیفزاید، فاقد ارزش است. اسلام، به کیفیت و حالوهوای عبادات و روح تعالیبخش آن نظر دارد. چنانچه امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «بدان عمل اندک ولی دائمی که از روی یقین باشد، برای تو بهتر از عمل کلانی است که ناپیوسته و غیر یقینی باشد».
مالک بن انس، رئیس مذهب مالکی، از شاگردان امام صادق علیهالسلام بود که از آن حضرت حدیث نقل میکرد. او در ضمن گفتاری در شأن امام صادق میگوید: «امام صادق علیهالسلام حدیث و گفتار بسیار داشت. خوش مجلس بود و از مجلسش بهرههای فراوان بردهمیشد. هرگاه میگفت: رسول خدا فرمود (به احترام رسول خدا) رنگ چهرهاش تغییر میکرد».
زید، فرزند بزرگوار امام زینالعابدین، فقیهی وارسته، دانشمند و شجاع بود که در محضر پدر بزرگوارش امام سجاد علیهالسلام ، برادرش امام باقر علیهالسلام و همچنین امام صادق علیهالسلام کسب فیض کرد و از چشمه جوشان معرفت و علم آنان، سیراب گشت. این عارف فاضل، به خونخواهی حسین بن علی و فرزندانش قیام کرد و قیامش مورد تأیید امام صادق علیهالسلام بود. او سرانجام به دست هشام بن عبدالملک، خلیفه ستمگر اموی به شهادت رسید. شخصی میگوید: پس از شهادت زید خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم، حضرت گریه کرد و فرمود: «سوگند به خدا، عمویم (زید) همچون کسانی که در رکاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام و حسین علیهالسلام شهید شدند، شهید شد».
کار و تلاش برای کسب روزی حلال از جمله کارهایی است که تمامی انبیا و اولیای خدا در تعالیم خود آن را به مردم گوشزد کردهاند و خود نیز به آن عامل بودهاند. آنان همواره مردمان را از سستی و کاهلی بر حذر داشته، به کار و خدمت به جامعه تشویق فرمودهاند. امام صادق علیهالسلام افزون بر اینکه خود به کشاورزی میپرداخت، از مردم میخواست با تلاش و فعالیت خود در آبادانی دنیا بکوشند و زمین خدا را آباد کنند. ایشان رمز موفقیت در کار را در سه نکته میدانند و میفرمایند: «هر صنعتگر و صاحب شغلی ناچار است سه چیز داشته باشد تا به حرفه و صنعت خود رونق ببخشد: اول اینکه در حرفه خود، استاد و متخصص باشد، دوم اینکه در کار خود با کمال امانت و صداقت انجام وظیفه کند، سوم اینکه نسبت به مراجعهکنندگان خود، دوستانه و محترمانه عمل کنند».
امام صادق علیهالسلام از قول پدر بزرگوارش امام باقر علیهالسلام فرمودند: «هیچ بنده مؤمنی نیست جز آنکه در دلش دو نور است. نور خوف و نور رجا که هر دو یکسان و به یک اندازهاند، نه بیش و نه کم». بنابراین خوف و رجا به یک اندازه در دل مؤمن جای دارد. به همان اندازه که از سخط خداوند بیمناک است، به رحمت و فضل و کرم او امید دارد. از معصیت و گناه ترسان است در عین حال در صورت خطا و عصیان، از رحمت خداوند مأیوس نیست و نور امید به بخشش و بخشایش در دلش روشن است».
هرکه روز را به شب رساند و بیشترین توجهش دنیا باشد، خدای تعالی فقر و پریشانی را جلو چشمش نهد و کارش را پریشان سازد و بدانچه خداوند روزی او کرده نرسد و هرکه بامداد و شامگاه بزرگترین توجهش به آخرت باشد، خداوند توانگری و بینیازی را در دلش نهد و کارش را منظم کند».
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «پیروان ما کسانی هستند که در کارهای نیک پیشقدماند و از انجام دادن اعمال بد خودداری میکنند. نیکی را آشکار میکنند و برای علاقهای که به رحمت خداوند جلیل دارند به کار خوب پیشی میگیرند. اینان از ما هستند و هرکجا که ما باشیم با ما هستند».
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «دوستی شروطی دارد. اگر دوست تو بعضی از این شرطها را نداشته باشد او را دوست کامل مشمار و اگر هیچیک از اینها در او نباشد، نام دوست بر او مگذار. اول آنکه ظاهر و باطنش نسبت به تو یکی باشد...، دوم اینکه نیک و بد تو را نیک و بد خود بداند، سوم، آنکه مال و مقام، او را عوض نکند، چهارم آنکه درحد توانایی خود، چیزی از تو دریغ نکند، و پنجم آنکه در روزهای سختی تو را تنها نگذارد».
آنکس که حجاب دیگران را بدرد و آبرویشان را ببرد خداوند گناهان پنهان او را آشکار و او را رسوا خواهد کرد و آن کس که شمشیر ستم را به روی مردم بگشاید، با همان کشته خواهد شد و آنکس که برای برادر مؤمن چاهی بکَند، خود در آن فرو خواهد افتاد و آنکس که با افراد سفیه بنشیند تحقیر میشود و آنکس که با عالمان بنشیند آبرو پیدا کند.
بر خدا اعتماد کن مؤمنخواهی بود. به قسمت الهی خشنود شو تا بینیاز شوی.
از خدا بترس، هرچند اندک باشد و میان خود و خدا پردهای نه، هرچند نازک باشد.
شش صفت در مؤمن نیست: سختگیری، بیخبری، رشک، لجبازی، دروغ و تجاوز.
خداوند دنیا را به دوست و دشمن عطا میفرماید و ایمان را نمیدهد مگر به برگزیدگان از خلق خود.
خوشرفتاری با مردم یکسوّم خرد است.
شتاب در کارها ارزش مؤمن را میبرد و نورش را خاموش میکند.
از آمیزش با اوباش و فرومایگان بپرهیز که آمیزش با آنان شما را بهخوبی نرساند.
هرکه بدخو باشد خود را شکنجه میدهد.
از شوخی بپرهیزید که آن به دشمنی میانجامد و تولید کینه میکند و آن ناسزای کوچکی است.
مؤمن کسی است که کسبش حلال و اخلاقش نیکو و باطنش سالم باشد؛ زیادی مالش را انفاق کند و زیادی سخنش را نگهدارد؛ مردم از شرش محفوظ باشند و با آنها به انصاف رفتار کند.
سه چیز باعث تکمیل احسان میشود: در آن شتاب کردن، بسیارِ آن را کم شمردن و منّت را ترک کردن.
سه صفت را هرکه داشته باشد آقا است: فرو خوردن خشم، گذشت از بدکردار، و کمک و صله رحم با مال و جان.
نوشته شده توسط :
زمین و آسمان مکه آن شب نور باران بود
و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید
امید زندگی در جان موجودات می جوشید
هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود
شبی مرموز و رؤیائی
به شهر مکه مهد پاک جانان دختر مهتاب می خندید
شبانگه ساحت" ام القری" در خواب می خندید
ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابی
دمادم بس ستاره می شکفت و آسمان پولک نشان می داد
صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ
به سوی کهکشان می شد
دل سیاره ها در آسمان حال تپیدن داشت
و دست باغبان آفرینش در چنان حالت
سر " گل آفریدن" داشت
شگفتی خانه " ام القری" در انتظار رویدادی بود
شب جهل و ستمکاری
به امید طلوع بامدادی بود
سراسر دستگاه آفرینش اضطرابی داشت
و نبض کائنات از انتظاری دمبدم می زد
همه سیاره ها در گوش هم آهسته می گفتند
که : امشب نیمه شب خورشید می تابد
ز شرق آفرینش اختر امید می تابد
در آن حال" آمنه" در عالم سرگشتگی می دید
به بام خانه اش بس آبشار نور می بارد
و هر دم یک ستاره در سرایش می چکد رنگین و نورانی
و زین قدرت نمائی ها نصیب او
شگفتی بود و حیرانی
در آن مرغکی را دید با پرهای یاقوتی
و منقاری زمّرد فام
کو سویش پر کشید از بام
و در صحن سرا پر زد
و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سائید
بناگه درد او آرام شد، آرام
به کوته لحظه ای گرداند سر را " آمنه" با هاله امید
تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید
چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را
دو چشمش برق زد تا دید رخشا ن چهره احمد را
شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را
سپس بشنید این گفتار وحی آمیز
الا، ای " آمنه" ای مادر پیغمبر خاتم!
سرایت خانه توحید ما باد و مشید باد
سعادت همه جان تو و جان " محمد " باد
بدو بخشیده ایم " آمنه" ای مادر تقوا!
صدای دلکش " داوود" و حبّ " دانیال" و عصمت " یحیی"
به فرزند تو بخشیدیم:
کردار" خلیل" و قول" اسماعیل" و حسن چهره " یوسف"
شکیب " موسی عمران" و زهد و عفت" عیسی"
بدو دادیم: خلق" آدم" و نیروی " نوح" و طاعت " یونس"
وقار و صولت " الیاس" و صبر بی حد" ایوب"
بود فرزند تو یکتا
بود دلبند تو محبوب
سراسر پاک
سرا پا خوب
دو گوش" آمنه" بر وحی ذات پاک سرمد بود
دو چشم " آمنه" در چشم رخشانی " محمد" بود
که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را
به دست این یکی ابریق سیمین در کف آن دیگری طشت زمّرد بود
دگر حوری پرندی چون گل مهتاب در کف داشت
" محمد" را چو مروارید غلتان شستشو دادند
به نام پاک یزدان بوسه ها بر روی او دادند
سپس از آستین کردند بیرون" دست قدرت را"
زدند از سوی درگاه خداوندی
میان شانه های حضرتش مُهر نبوت را
سپس در پرنیانی نقره گون آرام پیچیدند
همان شب قصه پردازان ایرانی خبر دادند
که آمد تکسواری در مدائن سوی نوشروان
و گفت: ای پادشه " آتشکده آذر گشسب" ما
که صد سال روشن بود
هم امشب ناگهانی خاموش شد، خاموش
به یثرب یک یهودی برفراز قله ها فریاد را سر داد:
که امشب اختری تابنده پیدا شد
و این نجم درخشان اختر فرزند "عبدالله ..."
نوین پیغمبر پاک خداوندست
و انسانی کرامندست
یکی مرد عرب اما بیابانگرد و صحرائی
قدم بگذاشت در " ام القری" وین شعر را برخواند
که یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟
چه کس دید از شما آن روشنای آسمان را؟
که دید از مکیّان آن ماهتاب پرنیانی را؟
زمین و آسمان مکه آن شب نور باران بود
هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود
بیابان بود و تنهایی و من دیدم
که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد
به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند
ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عود آمد
بیابان بود و من اما چه مهتاب دلارائی!
بیابان بود و من اما چه اخترهای زیبائی
بیابان، رازها دارد
ولی در شهر، آن اسرار، پیدا نیست
بیابان نقش ها دارد که در شهر آشکارا نیست
کجا بودید ای یاران؟
که دیشب آسمان ها، زمین مکه را کردند گلباران
ولی گل نه، ستاره بود جای گل
زمین وآسمان مکه دیشب نورباران بود
هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود
به شعر آن عرب مردم همه حالی عجب دیدند
به آهنگ عرب این شعر را خواندند و رقصیدند:
کجایی ای عرب ای ساربان پیر صحرائی؟
کجائی ای بیابانگرد روشن رأی بطحائی؟
که اینک بر فراز چرخ ، یابی نام" احمد" را
و در هر موج بینی اوج گلبانگ محمد را
" محمد" زنده و جاوید خواهد ماند
محمد تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند
جهانی نیک می داند
که نامی همچو نام پاک پیغمبر مؤید نیست
و مردی زیر این سبز آسمان همتای احمد نیست
نوشته شده توسط :
یَا ابْنَ جُنْدَبٍ حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ یَعْرِفُنَا أَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ عَلَى نَفْسِهِ فَیَکُونَ مُحَاسِبَ نَفْسِهِ فَإِنْ رَأَى حَسَنَةً اسْتَزَادَ مِنْهَا وَ إِنْ رَأَى سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْهَا لِئَلَّا یَخْزَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ
اى پسر جندب لازم است براى هر کس که عارف بحق ما است، عمل خود را در هر شب و روز رسیدگى کند و از خود حساب بخواهد. اگر کار خوبى مشاهده کرد اضافه کند و اگر گناهى انجام داده بود از آن استغفار نماید تا روز قیامت خوار نشود.
نوشته شده توسط :
قَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِیسُ حَبَائِلَهُ فِی دَارِ الْغُرُورِ فَمَا یَقْصِدُ فِیهَا إِلَّا أَوْلِیَاءَنَا وَ لَقَدْ جَلَّتِ الْآخِرَةُ فِی أَعْیُنِهِمْ حَتَّى مَا یُرِیدُونَ بِهَا بَدَلًا ثُمَّ قَالَ آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِیَتْ نُوراً وَ إِنَّمَا کَانَتِ الدُّنْیَا عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الشُّجَاعِ الْأَرْقَمِ وَ الْعَدُوِّ الْأَعْجَمِ أَنِسُوا بِاللَّهِ وَ اسْتَوْحَشُوا مِمَّا بِهِ اسْتَأْنَسَ الْمُتْرَفُونَ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً وَ بِهِمْ تُکْشَفُ کُلُّ فِتْنَةٍ وَ تُرْفَعُ کُلُّ بَلِیَّةٍ
وصیت امام صادق (ع) به عبدالله بن جندب، روایت شده که به عبدالله بن جندب فرمود یا عبدالله، شیطان دامهاى خود را در دنیا گسترده و هدف او اولیاء و دوستان ما هستند، آنچنان آخرت در نظر دوستان ما بزرگ و با اهمیت است که هرگز چیز دیگرى را بجاى آن نمىپذیرند سپس فرمود: آه آه بر دلهائى که پر از نور شده و دنیا در نظر آنها همچون مار بزرگ و مسموم و دشمن نفهم است انس بخدا گرفتهاند و از هر چه دنیا پرستان به آن دل بستهاند بیزارند، آنهایند دوستان واقعى ما که بوسیله ایشان هر آشوبى برطرف مىشود و هر بلائى رفع میگردد.
نوشته شده توسط :