• وبلاگ : صوفيان رند
  • يادداشت : جوابيه 2
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام موفق باشيد

    ياعلي مدد

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 
    3 - مجتهد و اعلم را از سه راه مى‏توان شناخت: اول: آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنكه دو نفر عالم عادل كه مى‏توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند. سوم: آنكه عده‏اى از اهل علم كه مى‏توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مى‏شود، مجتهد بودن و يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.

    4 - اگر شناختن اعلم مشكل باشد (اگر ندارد، قطعا مشکل است) به احتياط واجب بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است‏و بداند ديگرى از او اعلم نيست به احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد. و اگرچند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند بايد از يكى ازآنان تقليد نمايد.

    5 - به دست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول: شنيدن از خود مجتهد. دوم: شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند. سوم: شنيدن از كسى كه مورد اطمينان و راستگوست. چهارم: ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.

    6 - تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مى‏تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده، جستجو لازم نيست.

    7 - اگر مجتهد اعلم در مساله‏اى فتوى دهد، مقلد آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مى‏كند نمى‏تواند در آن مساله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت‏سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر" بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مى‏گويند عمل كند و سه مرتبه بگويد يا بنابر احتياط واجب به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است،عمل نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند، مى‏تواند يك مرتبه بگويد. و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است.

    8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مساله فتوا داده احتياط كند، مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مى‏شود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلد او نمى‏تواند در آن مساله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتوا عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوا كه آن را احتياط مستحب مى‏گويند عمل نمايد، مگر آن كه فتواى آن مجتهد نزديكتر به احتياط باشد.

    9 - تقليد ميت ابتداءا جايز نيست، ولى بقاى بر تقليد ميت اشكال ندارد. و بايد بقاى بر تقليد ميت به فتواى مجتهد زنده باشد و كسى كه در بعضى‏از مسايل به فتواى مجتهدى عمل كرده، بعد از مردن آن مجتهد مى‏تواند در همه مسايل از او تقليد كند.

    10 - اگر در مساله‏اى به فتواى مجتهدى عمل كند و بعد از مردن او در همان مساله به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمى‏تواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد، ولى اگر مجتهد زنده در مساله‏اى فتوى ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل كند، دوباره مى‏تواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد، مثلا اگر مجتهدى گفتن يك مرتبه "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر" را در ركعت‏سوم و چهارم نماز،كافى بداند و مقلد مدتى به اين دستور عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتى به اين احتياط عمل كند و سه مرتبه بگويد، دوباره مى‏تواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.

    11 - مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است، ياد بگيرد.

    12 - اگر براى انسان مساله‏اى پيش آيد كه حكم آن را نمى‏داند، مى‏تواند صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد يا اگر احتياط ممكن است به احتياط عمل نمايد، بلكه اگر احتياط ممكن نباشد چنانچه از انجام عمل، محذورى لازم نيايد، مى‏تواند عمل را به جا آورد. پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع يا گفتار مجتهد بوده دوباره بايد انجام دهد.

    13 - اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود،لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده، ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد، بايد اشتباه را برطرف كند.

    14- اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد در صورتى اعمال او صحيح است كه بفهمد به وظيفه واقعى خود رفتار كرده است‏يا عمل او با فتواى مجتهدى كه وظيفه‏اش تقليد از او بوده يا با فتواى مجتهدى كه فعلا بايداز او تقليد كند، مطابق باشد.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 
    تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است. (يعني چي؟ مجتهد کيست؟ شناخت مجتهد خودش يک معضل بزرگي است که هنوز براي ما ناشناخته است آنگاه آقايان از عمل کردن به دستور مجتهد سخن مي گويند! عجب فرمولي : از يک طرف مي گويند هرکس بايد در فروع دين از مجتهد تقليد کند و مجتهد هم کسي است که تو مدرسه ديني آنها درس خوانده و به آن چيزهايي آشنا است که اينها اسم آن را گذاشته اند فقه! و از طرق ديگر : تقليد در احکام يعني عمل کردن به دستور مجتهد که معني اش اين است که مردم هرگز بخودشان رها نشوند که خداي نکرده روزي بخود آيند و بفهمند که آقايان همه بيکاره اند) و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل (از کجا معلوم که عاقل است؟ بعبارت ديگر مرد و بالغ بودنش را مي توان فهميد گو اينکه همه اينها نامرد هستند و مردسالار اما عاقل بودنشان را از کجا مي توان تشخيص داد؟ ميزان شناخت ما از عقل آقايان چيست؟ انسان فلک زده اي که بر اثر بدآموزي هاي مذهبي اينان به چاه ضلالت و بدبختي افتاده و از زندگي هيچ چيز نمي شناسد چگونه مي تواند به عاقل بودن اين آقايان پي ببرد؟) و شيعه دوازده امامى و حلال زاده (ميزان درک اينکه آقا حلال زاده است چيست؟) و زنده (آقا خودش مرده اما هنوز رساله او را در دسترس همگان قرار مي دهند که بخوانند و تقليد کنند. همين حرف کافي است بدانيم که موضوع از اصل خراب است. وانگهي آن زنده ها که هنوز نمرده اند و به حساب حافظ بايد بر آنها نماز ميت خواند کجاي اين قضيه به حساب مي ايند؟) و عادل (اينکه ديگه آبرو ريزي است. از شما مجتهدين کدامين تان عادليد؟ خجالت هم خوب چيزي است! ميزان شناخت عدالت چيست؟) باشد. و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدى تقليد كرد كه حريص به دنيا نباشد (همين کافي است که به سخن تو يکي گوش نداد) و از مجتهدين ديگر اعلم باشد ( ما با چه زباني بگوييم که : ميزان شناخت مقلد براي اينکه بداند يکي از يکي ديگر بيشتر مي داند چيست؟ مگر نه اين است که ما بايد خودمان دانا باشيم که تا بتوانيم به دانش ديگري نيز پي ببريم؟ وانگهي اگر من بتوانم تشخيص دهم که اعلم ترين انسانها کي اند آنگاه بايد خودم جزو دانانايان و دانشمندان باشم که درآنصورت موضوع تقليد منتفي است. شما با اين حرفهاي دو پهلو ، مي خواهيد چه کسي را خر کنيد؟)، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد . (انساني که بفهمد حکم خدا چيست و بداند که چه کسي از ميان همه مجتهدين زمان به حکم خدا داناتر است آنگاه خودش يک پا امام زمان است! انسانها اگر به چنين معرفتي دست مي يافتند آنگاه ديگر به کساني مثل شماها مراجعه نمي کردند)

    در عين حال اگر فرض کنيم که يکي از همه استادتر است، بنابراين مي توان ثابت کرد که تقليد خيلي از مسلمين و شيعياني که به حکم غي رآن فرد استادتر از همه عمل مي کنند باطل است و همه آنها به راه نادرست مي روند چراکه طبق گفته شما مي بايد از مجتهدي تقليد کرد که غير از اينکه مرد است و حلال زاده و عادل و .... از همه هم بايد اعلم تر يعني داناتر باشد. نادرستي همين سخن را اگر مقلدين از همه جا بي خبر مي توانستند تشخيص بدهند، آنگاه پي گير سخن هيچ مجتهدي نمي شدند. اگر مي شد که بدانند(لو کانوا بعلمون)

    · به باقي احکام آقا (قدس سره الشريف!) در باب تقليد توجه بفرماييد

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    مسلماني که دليل خردمندانه اي براي اصول عقايد ديني خودش ندارد با چه فهم و درکي مي تواند از يک مجتهد تقليد کند؟ آنهم مجتهدي که مي تواند او را به گمراهي بکشاند و سرمايه دنيا و آخرتش را بر باد بدهد!

    وانگهي اين کدام عقلي است که مي توان بر اساس آن دليل آورد و بر حساب آن اصول دينمان را بنا کنيم ؟ از مسلمانان مقلد کيست که با اين نوع شيوه استدلال و عقلي آشنايي داشته باشد تا مشخص شود که عقيده او بر مبناي دليل علمي استوار است؟ اين نوع گفتگوها فقط در بين خواص مسلمين از حکما و عرفاي اسلامي مطرح است که آنها هم نيازي بر تقليد نمي بينند؟ به عبارت ديگر سخن خميني و ساير مراجع بلکل باطل است. اينها همه يک مشت خر مي خواهند تربيت کنند که مطيع دستورات آنها باشند. از اينرو، از اين دين و مذهب جز گمراهي و هلاکت و نفهمي چيزي عايد کسي نخواهد شد. )

    ولى در احكام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل به دست آورد، يا از مجتهد تقليد كند،

    ( اين سخن نيز باطل است. مثل اين است که کسي براي خودش بازي را بنا سازد و بعد شرايط و قانون بازي را براي نفع خودش تعيين کند. اين که نمي تواند دين الهي باشد که دليل پديداري اش وحي و عهد خدا است. بعبارت ديگر کي گفته که اگر کسي نمي تواند احکام را از روي دليل به دست آورد بايد از مجتهد تقليد کند. آنهم احکامي که هر مجتهدي بر حسب راي خودش فتوا مي دهد و مي تواند با فتواي ديگري فرق داشته باشد! اينها همه سفسطه و به نظر من (وسواس الخناس) است که مي بايد بشدت از آنها پرهيز کرد).

    يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند (ميزان يقين چيست؟) تكليف خود را انجام داده است، (طرف عقل ندارد که اصول عقايدش را بشناسد آنگاه سر راهش برايش مشکل بزرگتري قرار مي دهند که بخواهد از روي احتياط يقين پيدا کند که کارش درست است!) مثلا اگر عده‏اى از مجتهدين عملى را حرام مى‏دانند و عده ديگر مى‏گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مى‏دانند آن را بجا آورد. پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمى‏توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند. ( شرط احتياط و واجب اين است که ما مردم بالکل به سخنان شما مجتهدين ضد و تقيض گوش ندهيم و از احکام سراسر گمراه کننده شما خناسان پرهيز کنيم تا که به اين دردسرها گرفتار نشويم. اينکه مي گوييد اگر کسي مجتهد نيست و نمي تواند به احتياط عمل بکند واجب است از مجتهد تقليد نمايند، خود لازمه اش شناخت به عمل است که براي فهم آن به چيزي که عقل و معرفت اش مي نامند نيازمنديم. شما اگر اين سخن من را نمي پذيريد برويد به کتاب اصول کافي مراجعه کنيد و ببينيد که چگونه امامان، به عقل سفارش مي کنند و مردم را از عمل بدون علم و بدون بصيرت پرهيز داشته اند)

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    آن چاه و بناي جمکران- که در همان نزديکي هاي شما قرار دارد- بر چه اساس و اصول اسلامي بنا شده است؟ آيا در آنجا مردم ياد مي گيرند که چگونه"دين را براي خدا خالص کنند؟" يا که در آن محل همه به "غير" و "اغيار" روي مي آورند. آن بساط "معرکه بگيري" مگر غير از آن است که دون خدا است؟ چرا شما به اين مسائل توجه نمي کنيد؟ من در اين باره صدها نمونه سخن دارم که از بازگو کردن آنها در اينجا به اين اميد خودداري مي کنم که شما قدري به اين سخنان من که از دلم برخاسته توجه کنيد شايد که بر دل شما نشيند

    * احکام تقليد (از کتاب رساله عمليه امامخميني)

    1 - عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ولى در احكام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل به دست آورد،يا از مجتهد تقليد كند، يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده‏اى از مجتهدين عملى را حرام مى‏دانند و عده ديگر مى‏گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مى‏دانند آن را بجا آورد. پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمى‏توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.

    (خميني در اولين پراگراف کتاب رساله اش نوشته) عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد.

    (انسان عاقل همين حکم را نيز زير سئوال مي برد. يعني از کجا معلوم که اين سخن درست باشد؟ درجايي که اغلب مسلمانان از طريق شناسنامه مسلمان اند يعني اينکه آنها براي اصول عقايد خود هيچ دليلي ندارند و اصلا اغلبشان نمي دانند که عقايد اسلامي بر مبناي چه اصولي بنا شده است! همچنين درجايي که مي توان ثابت کرد که دليل همه آن کساني که حتا از روي تحقيق و مطالعه مسلمان شده اند، مي تواند دليل درستي نباشد و آنها هم بر حسب مسائل شخصي خود به آن نتايج رسيده باشند. چگونه مي توان حکم کرد که عقيده مسلمان به اصول دين مي بايد از روي دليل باشد؟ اصلا دليل کجا و مسلماني کجا؟ باضافه، دليل هرکس براي خودش و در محدوده فکري همان کس معتبر است. يعني اينکه دليل هرکس، از عقل او فراتر نمي رود و از آنجايي که عقل هرکس هم عقل کل نيست مي تواند دليل درستي براي اصول عقايد مذهبي اش نداشته باشد. با اين استدلال مي توان گفت که سخن خميني (و باقي مجتهدين) سرتاپا باطل و سفسطه است و نبايد به آنها بها داد.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    بنابراين اينکه مي فرماييد: " آيا صحيح است خداوند حکيم، اطاعت مطلق افرادي را که در معرض گناه و خطا باشند بدون هيچ قيد و شرطي واجب نمايد؟"، سخن نادرستي است

    وانگهي، انساني که خدا را نمي شناسد و نمي داند که امر پروردگار چيست ، چگونه مي تواند از عبارت قرآني (سوره نساء) بفهمد که امر آن پيامبر و امر آن امام چون در ادامه هم آمده اند، عين امر خدا است؟ اين کلام تنها در زماني مصداق معنايي پيدا مي کند که انسان خدا را بشناسد، رسول خدا را هم بشناسد و همچنين به اولي الامري که در ميان مردم زمان او زندگي مي کند، معرفت داشته باشد

    وقتي که شما اعتقاد نداريد انسان مي تواند وحي بگيرد، شما نمي توانيد سئوال خودتان را با خدا در ميان بگذاريد تا به طريق وحي و يا الهام از امر او در اين زمينه آگاه شويد. همچنين از آنجايي که رسول خدا اينک در ميان ما نيست و شما هم معتقد نيستيد که قرآن او در اين زمينه مي تواند پاسخگو باشد، شما قادر نيستيد که از امر رسول در اين زمينه با خبر شويد. همچنين از آنجايي که شماها به حضور اولي الامر حاضر و آگاه و "صاحب امر" ايمان نداريد (چراکه مي گوييد او غايب است)، شما نمي توانيد موضوع اختلاف بين من و خودتان را به او رجوع دهيد و درستي و نادرستي يکي از اين دو مورد را از او پرسش کنيد. اين است که اگر خوب بنگريم مي بينيم که مراجع شيعه با اين سخنان شان و عقلشان پاک اساس اسلام را از بين برده اند.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    سلام دوست و هموطنم .گويا متاسفانه مطالب قبلي درست مطالعه نشده .و اما راجع به مراجعه به پزشك خيانت پزشك شخصي است و فيزيكي ولي يك روحاني با ا فكار و باورهاي مردم معامله ميكنند.

    اينجا است که من با شما و هر مرجع مذهبي و انساني که بخواهد از اين وسيله دکان و دستگاه براي خودش درست کند مخالفم و سعي مي کنم تا آنجا که باور ديني ام به من اجازه مي دهد با آن مخالفت کنم.

    من به شما يادآوري مي کنم که قصد خدا از خلقت انسان آن نيست که فقط چند تا پيامبر و امام بيافريند و بعد وجود عزيز آنها را در معرض شرارت طلبي يک عده مردمي که در همه چيز فقط سود خويش را مي بينند، به سختي و عذاب اندازد. در حالي که در آموزش هاي اسلامي ما است که باور داشته باشيم خداوند همه انسانها را بر همان گوهر و فطرتي آفريده که آدم خليفة الله را آفريد و هم چنين ديگر پيامبران و اولياء الله را. از اينرو باور داشته باشيد که قصد خدا از خلقت ما انسانها آن بوده است که همه انسانها مثل اولياء الله باشند. مگر قرآن (روم/??) غير اين مي گويد؟ يعني وقتي که مي فرمايد:"پس وجه خويش را براي دين حنيف بالا بگير"، منطورش اين است که انسانها (اعم از زن و مرد) خودشان را دست کم نگيرند بلکه به موجوديت خويش و کامل بودن آفرينش و پاک بودن فطرت شان افتخار کنند و به سخن حافظ بدانند که " تو را ز کنگره عرش مي زنند صفير" و يا بقول سعدي " رسد آدمي به جايي که بجز خدا نبيند". اين آن چيزي است که ما انسانها مي بايد سر مان را براي آن بالا بگيريم.

    ما اگر به اين امر باور داشته باشيم آنگاه قبول مي کنيم که راه الهي براي کسي که بخواهد آن را طي کند هر زمان مستقيم و مهيا است و هرکس که بخواهد و خدا او را بخواهد، او تا به مقام آدميت ، که مقامي بالاتر از مقام فرشتگان است، مي رسد (نه بيشتر). هرچند او در اين جهان خطا کرده باشد و يا در مواردي بر اثر عدم تسلط الهي بر نفس خويش گناه کرده باشد(بشرط آنکه ظلم نکرده باشد). آنچه انسان را از روحانيت محروم مي کند همانا ظلم است که در اين خصوص البته فکر و دست اغلب مراجع ما به آن آلوده است. (بفرمائيد دكترها)