• وبلاگ : صوفيان رند
  • يادداشت : زير منبر علما 2
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    رسول خدا فرمود: زماني كه در امتم بدعتها آشكار شود بر عالم است كه علم خويش را آشكار كند. هركس نكند لعنت خدا بر او باد.

    در حديثي ديگر مي فرمايد: كسي كه نزد بدعت گذاري مي آيد و تعظيمش مي كند (يعني او را بزرگ مي خواند) در خرابي اسلام كوشيده است.

    و چه بدعتي بزرگتر از بدعت تقليد که نه در قرآن است و نه در سنت رسول و نه در کلام اولياء خدا و نه اينکه عقل آن را تاييد مي کند؟ و نه حريت و آزادي به آن بها مي دهد؟ شما مراجع و آن سياسيوني که رشته فکر و باورشان به فکر و عقل شما مراجع گره خورده است همه با بزرگ کردن بدعتگزاراني مثل خميني و امثالهم و تعظيم و تکريم کردنهايي که از ايشان بعمل آورده ايد و مي اوريد همه در خرابي اسلام کوشيده ايد. اجازه بدهيد اينبار من به شما يادآور شوم:

    «چرا در قرآن انديشه نمي كنيد؟ يا مگر بر دلها قفل دارند؟» (آيه 24 سوره محمد 47)

    يا مگر : « خدا بر دلهاي شما مهر نهاد كه نمي فهميد؟» ( آيه 93 سوره 9 )

    و فرمود: « گفتند و شنيديم , ولي نمي شنيدند و همانا بدترين جانوران نزد خدا مردم كر و لالند كه تعقل نمي كنند و اگر خدا در آنها خيري مي ديد به آنها (شما) شنوايي مي داد اگرچه شنوايي هم مي داد , پشت مي كردند و روي گردان بودند » (آيات 21, 22 , 23 سوره 8)

    «گفتند شنيديم و نافرماني كرديم » . (آيه 93 سوره 2)

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    و فرمود: «خدا بر دل و گوششان مهر نهاد و برچشمشان پرده بست». (7 سوره بقره)

    « بگو , بنگريد كه اگر خدا گوش و چشم شما را بگيرد و بر دلهايتان مهر نهد , چه خدايي غير از الله آنها را به شما بر گرداند؟ نگاه كنيد كه چگونه خدا آيات را گونه گون بيان مي دارد, آنگاه باز ايشان اعراض مي كنند» (آيه 46 سوره6)

    علي بن ابي طالب (ع) مي فرمايد: «اي مردم , همانا آغاز پيدايش آشوب ها , فرمانبري هوسها و بدعت نهادن احكامي است بر خلاف قرآن كه مردمي بدنبال مردمي آن را بدست گيرند. اگر باطل برهنه مي بود بر خردمندي نهان نمي گشت و اگر حق ناآميخته مي نمود, اختلافي پيدا نمي شد. ولي مشتي از حق و مشتي از باطل را گرفته و آميخته كنند و با هم آورند. اينجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره شود و فقط آنهايي كه از جانب خدا سابقه نيكي دارند نجات يابند» . (اصول كافي ج اول ص70)

    و به نطر من ريشه آغاز پيدايش همه آشوب هاي زمانه ما در پيروي از هوس آخوندهايي است که بقاء شان و سروري شان را در بدعت نهادن احکامي مثل همين احکام مربوط به تقليد مي بينند. چراکه با اين شيوه دينداري مي توانند نادانان و بي عقلان بيشتري را به گرد خود جمع کنند تا که پايه هاي حکومت جاهلانه شان را مستحکم تر کنند. به نظر من دليل پيدايش اين وضع نابهنجار و غمباري که اينک بر کشور ما چيره شده ، همه از "مرجعيت شيعه" است. مرجعيتي که در طول تاريخ اسلام نسل بعد از نسل بنام خدا و پيامبر و امام نادرستي ها و ناروايي هاي بسياري را بدعت کرده و دروغهاي بزرگي را به خدا نسبت داده است. دروغهايي که اگر بخواهم يک يک انگشت روي انها بگذارم آنگاه مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود.

    آقاي منتظري

    اگر شما فکر مي کنيد من درست نمي انديشم و اگر در باورم و قضاوتم به راه خطا رفته ام لطفا مرا راهنمايي کنيد . اما اگر فکر مي کنيد که درست مي گويم آنگاه بر شما است که به حکم "لا اکراه في الدين قد تبيين الرشد من الغي فمن يکفر بالطاغوت و يومن بالله ..." بي آنکه کراهت بخود راه دهيد خيلي واضح و روشن با اين شرک و با اين طاغوت مبارزه کنيد . اين است آن ريسمان محکمي که هيچ گسستني در آن نيست و اين است آن چيزي که مرضيه خدا و هدف انبياء است. والسلام.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    در حالي که قرآن مي فرمايد(68 سوره قصص 28): "پروردگارت هرچه خواهد بكند بيافريند و اختيار كند. اختيار بدست آنها (يعني من و شما) نيست. خدا از آنچه با او شريك مي كنند (يعني همين رهبران دروغين و سخناني که شما مراجع به خدا نسبت مي دهيد) منزه است و والاست". يا : كه مي فرمايد (36 سوره احزاب 33): "هيچ مرد و زن باورمندي حق ندارد كه چون خدا و رسولش (نه كس ديگر) چيزي را فرمان دادند اختيار كار خود داشته باشد".

    بنابراين بزبان قرآن از شما مي پرسم(آيات 36 تا 41سوره 68) :

    "شما را چه شده , چگونه قضاوت مي كنيد؟ مگر كتابي داريد كه آن را مي خوانيد تا هرچه خواهيد در آن بيابيد آن را انتخاب كنيد؟ يا براي شما تا روز قيامت بر عهده ما (خدا) پيمانهاي رسا است كه هرچه را كه شما حكم و قضاوت كنيد حق شما باشد؟ از آنها (يعني از كساني مثل شما و آن رهبران مدعي) بپرس كدامشان متعهد اين مطلب است؟ و يا مگر شريكاني داريد؟ اگر راست گويند شريكان خويش بيآورند". آخر اين سخن بيهوده اي را که آقاي خميني (و ديگر مراجع مذهبي) به صراحت در ابتداي کتب رساله عمليه شان نوشته اند، از کجا و کدام دستگاه موجه عقلي و مذهبي بيرون درآورده اند؟ چگونه است که ما مسلمانان و بخصوص ما شيعيان هنوز چيزي از قرآن نمي دانيم . از اين ناداني است که اغلب ما با "غيرخدا" پيوند و خويشي داريم و بيشتر به سخنان کساني باور داريم که دون کلام خدا و پيامبر است. بقول قرآن ((آيه 31 سوره توبه) "از دون خدا علما و مراجع را پروردگاران خود گرفته اند" و به روش تقليد هرآنچه را که آنها حلال و حرام کردند، مردم هم ندانسته و نفهميده آن سخنان را گرفتند و ايشان را پرستيدند. (اين مطلب عين مضمون روايتي است از قول امام صادق که در کتاب اصول کافي باب تقليد آمده است)

    اغلب اين مردم يا مقلد خميني اند يا مقلد منتظري و يا اراکي و يا جوادي آملي و ..... اگر اينها بر حق بودند که ما امروز به چنين فلاکت و بدبختي و سراشيبي بي اخلاقي گرفتار نمي آمديم! براي شما كافي نيست كه بشنويد هر روز مردم بيشتري از ايرانيان بخاطر اين شيوه دينداري و اين لکه شرک (جمهوري اسلامي) که دامن همه را گرفته، از دين مقدس اسلام بري شده اند و هر روز شاهديم که ايشان به بي ديني و و بي اعتقادي تجاهر مي کنند و يا دين شان را تغيير مي دهند؟ (جالب اينجاست که اين مردم فتواي اجازه تغيير دين را هم از آقاي منتظري مي گيرند!) شماها تا كي مي خواهيد در برابر اين شرک و ظلم سكوت كنيد و با طرح مسائل حاشيه اي ذهن مردم را به مسيري بکشانيد که بس از حقيقت دور است؟

    "جز اين نيست كه شيطان اعمال و رفتار شما (رهبران قلابي تشيع) را در نظرتان بياراست و از راه منحرفتان ساخت با آنكه اهل بصيرت بوديد" . (آيه 38 سوره 29)

    اگر ما مسلمانان بخواهيم به مصداق آيه 36 سوره اسراء عمل کنيم آنگاه مي بايد از شما مراجع بپرسيم و شما را متهم کنيم که شما به چه حکم و اجازه اي ما را در اين مسير به گمراهي و ضلالت انداخته ايد؟ شما بايد هم در اين جهان پاسخگوي ما مردم باشيد و هم اينكه در آخرت جوابگوي خدا باشيد. چرا که شما مراجع هر زمان بر ما مردم تکليف شرعي کرده ايد که به دنبال شما راه بيفتيم و يا از کسي بيزاري کنيم ؟

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    در همان کتاب باز مي خوانيم: موسي بن جعفر به هشام (بن حکم) سفارش مي کند : "اي هشام کسي که مروت ندارد دين ندارد و کسي که عقل ندارد مروت هم ندارد". ملاحظه مي فرماييد که چگونه همه اخلاق حميده با هم مي آيند و همه اخلاق مذمه هم با هم. امروز که مردم اين چنين نسبت به يکديگر بي مروت اند و در حق هم بزرگترين ظلم ها را روا مي دارند دليلش همين نوع دينداري (تقليدي) است که اين مراجع براي ساليان دراز به آن شيوه عملکرده اند و آن را تبليغ کرده اند.

    باز همانجا مي خوانيم: " امام صادق فرمود: حجت خدا بر بندگان پيامبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است". و فرمود: " پايه شخصيت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مي گيرد. عقل انسان را کامل کند و عقل است که رهنما و بينا کننده و گشايگر کار اوست و چون عقل انسان به نور الهي مويد باشد او دانشمند و حافظ و متذکر و باهوش و فهميده گردد و از اينرو بداند که چگونه و چرا و کجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت روش زندگي و پيوست (يعني آن راهي که او را به خدا مي رساند) و جدا شده ي (راهي که او را به ضلالت و گمراهي مي کشاند) خويش را بشناسد و در يگانگي خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و چون چنين کند از دست رفته را جبران کند و بر آينده مسلط گردد و بداند در چه وضعي است و براي چه در اينجاست و از کجا آمده و به کجا مي رود. اينها همه از تاييد عقل است".

    يعني اگر انسان عاقل و دانشمند باشد کارش به اين مخمصمه هاي که ما و شما (وخود همين آقايان مراجع) امروز به آن گرفتار آمده ايم نمي کشيد. "حجت" و "مرجعي" که خود نمي داند "پيوست" و "جدا کننده" اش چيست و کيست؟ چگونه است بر مردم حکم مي راند و بر آنها تکليف شرعي مي کند؟

    به قول آن عارف بزرگوار (خواجه عبداله انصاري)" الهي آن را که عقل دادي چه دادي و آن را که عقل ندادي چه ندادي". و اين داستان همه مسلمين و شيعيان حزب الهي و غير حزب الهي است که براستي امروز مثل خر توي گل گير کرده اند و نمي دانند به حرف چه کسي گوش بدهند که بنوعي از اين وضع ذلت بار بيرون آيند. به هرحال اين حديث تکليف همه مقلدين را يکسر روشن مي کند. که بدانند با تقليد هيچ راهي به عقل و نجات ندارند.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    در همان کتاب باز مي خوانيم: موسي بن جعفر به هشام (بن حکم) سفارش مي کند : "اي هشام کسي که مروت ندارد دين ندارد و کسي که عقل ندارد مروت هم ندارد". ملاحظه مي فرماييد که چگونه همه اخلاق حميده با هم مي آيند و همه اخلاق مذمه هم با هم. امروز که مردم اين چنين نسبت به يکديگر بي مروت اند و در حق هم بزرگترين ظلم ها را روا مي دارند دليلش همين نوع دينداري (تقليدي) است که اين مراجع براي ساليان دراز به آن شيوه عملکرده اند و آن را تبليغ کرده اند.

    باز همانجا مي خوانيم: " امام صادق فرمود: حجت خدا بر بندگان پيامبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است". و فرمود: " پايه شخصيت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مي گيرد. عقل انسان را کامل کند و عقل است که رهنما و بينا کننده و گشايگر کار اوست و چون عقل انسان به نور الهي مويد باشد او دانشمند و حافظ و متذکر و باهوش و فهميده گردد و از اينرو بداند که چگونه و چرا و کجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت روش زندگي و پيوست (يعني آن راهي که او را به خدا مي رساند) و جدا شده ي (راهي که او را به ضلالت و گمراهي مي کشاند) خويش را بشناسد و در يگانگي خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و چون چنين کند از دست رفته را جبران کند و بر آينده مسلط گردد و بداند در چه وضعي است و براي چه در اينجاست و از کجا آمده و به کجا مي رود. اينها همه از تاييد عقل است".

    يعني اگر انسان عاقل و دانشمند باشد کارش به اين مخمصمه هاي که ما و شما (وخود همين آقايان مراجع) امروز به آن گرفتار آمده ايم نمي کشيد. "حجت" و "مرجعي" که خود نمي داند "پيوست" و "جدا کننده" اش چيست و کيست؟ چگونه است بر مردم حکم مي راند و بر آنها تکليف شرعي مي کند؟

    به قول آن عارف بزرگوار (خواجه عبداله انصاري)" الهي آن را که عقل دادي چه دادي و آن را که عقل ندادي چه ندادي". و اين داستان همه مسلمين و شيعيان حزب الهي و غير حزب الهي است که براستي امروز مثل خر توي گل گير کرده اند و نمي دانند به حرف چه کسي گوش بدهند که بنوعي از اين وضع ذلت بار بيرون آيند. به هرحال اين حديث تکليف همه مقلدين را يکسر روشن مي کند. که بدانند با تقليد هيچ راهي به عقل و نجات ندارند.

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 
    امام صادق از قول حضرت پيامبر فرمود: چون مردي را پرنماز و روزه ديديد به او ننازيد تا بنگريد عقلش چگونه است". به همين خاطر است که ما هم اينروزها از نماز خواندن و روزه گرفتن مقلدين مذهبي شگفت زده نمي شويم. چراکه اغلب ايشان نه دين دارند و نه عقل که بتوانند به شخصه در دينشان و مسائلشان تحقيق کنند. چراکه اگر مردم ما عقل مي داشتند از مراجع پيروي نمي کردند. (به نظر من) اگر نيم جو عقل و نيم جو دين با اين مردم بود آنگاه مسلما وضعمان اين چنين نبود. آري من تمامي خرابي اوضاع زمانه خود را در اين مي بينم که مراجع مذهبي در ضديت با قرآن خدا و عقل موهبتي او، راه مردم را از اصل ديانت اسلام منحرف ساخته اند و به اين طريق نسل ما ( و نسلهاي گذشته ) را بي شعور و گمراه کرده اند. (در همان کتاب) از قول امام صادق مي خوانيم: " کسي که تعقل نکند رستگار نگردد و تعقل نکند کسي که نداند." بنابراين ملاحظه مي کنيد که امامان همه بر تعقل کردن و دانستن (نه به مفهوم عام بلکه دانستن به معني خاص و فراگيري علمي) تاکيد مي کنند. علي بن ابي طالب (در همان کتاب) مي فرمايد: " کسي را که آگاه شوم بر يکي از صفات استوار است بپذيرم و از نداشتن صفات ديگرش بگذرم، اما از نداشتن عقل و دين چشم نمي پوشم .... فقدان عقل فقدان زندگي است و بي خردان فقط با مردگان مقايسه شوند و بس".

    مراجع ما کي به اين سخنان اهميت دادند و کجاست آن مرجعي که تبليغ اين شيوه دينداري را کرده باشد؟ براي من نرويد از فلان کتاب المکاسب المحرمه آقاي خميني مدرک بيآوريد که چنين است و چنان. هر سخن نيکي که کسي گفته سخني است که از زبان انسانهاي دانشمند و حکيم بيرون آمده است. سخنان خوب و بد همه از آن آن کساني است که مي خواهند به پشتوانه سخنان خوب، حرف زشت و شيطاني خود را به کرسي بنشانند. بقول علي بن ابي طالب شيطان وقتي بر دوستانش چيره مي شود که مشتي از باطل را با مشتي از حقيقت قاطي مي کند و مي اورد. و متاسفانه بيشتر سخنان شما و سخنان کساني مثل آيت لله خميني و دکتر شريعتي همه بر اين شيوه است.

    با ابن سخن امام باقر موضوع اين بخش از استدلالم را به پايان مي برم که فرمود: "غير خدا (يعني کساني مثل همين مراجع) را براي خود تکيه گاه و محرم راز مگيريد که مومن نباشيد زيرا هر وسيله و پيوند و خويشي و محرم راز و بدعت و شبهتي نزد خدا بريده و بي اثر است جز آنچه را که قرآن اثبات کرده است." و البته که قرآن تقليد را اثبات نکرده است و اين پيوندها که مردم با شما و آن مراجع دارند همه باطل و بي اثر است. بي اثري شان امروز بر همگان روشن شده است.

    بنابراين ، حال که نه قرآن خدا به مسئله تقليد اشاره کرده و نه از سخنان پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين ما مطلبي در تاييد موضوع تقليد گفته شده ، پس آيا

    شما فکر مي کنيد خدا ما و شما را بحال خودمان آزاد گذاشته كه هركاري را شما دلتان خواست باسم خدا بكنيد و خدا هم آن را تاييد کند و بر عهده ما باشد که به هر سخن و فتواي شما مراجع تمکين کنيم؟

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    درحالي که آنچه از ائمه معصومين در برخي از کتب شيعه مثل اصول کافي براي ما نقل شده ، همه از اين حکايت مي کند که عمل بدون بصيرت و بدون علم به هيچ وجه توجيه پذير نيست و خدا از افرادي با چنين خصوصيات و چنين ديني بيزاري مي جويد. مرحوم کليني رازي در جلد اول کتاب اصول کافي اصلا بابي را براي بيان همين گفته ائمه اختصاص داده و در آن کتاب مستطاب به رواياتي از اين دست اشاره مي کند :

    درکتاب عقل و جهل (جلد 1 اصول کافي) مي خوانيم: " هرکه عاقل است دين دارد و کسيکه دين دارد به بهشت مي رود". بنابراين همانطوريکه ملاحظه مي فرماييد رستگاري بشر در عقل است. در همانجا مي خوانيم: "شخصي گويد: به امام صادق عرض کردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است. فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمي دانم. فرمود: پاداش به اندازه عقل است." يعني اگر کسي از عقل و خرد بي بهره است راهي به رستگاري ندارد. همچنانکه اگر کسي هم از عقل و خرد درست و حسابي برخوردار باشد آنگاه دنباله رو فلان آخوند و بهمان صوفي مدعي نمي شود.

    در همانجا مي خوانيم: رسول خدا فرمود: "چون خوبي حال کسي به شما رسيد، در خوبي عقلش بنگريد. زيرا پاداش به ميزان عقل است".

    اينها همه حکايت از آن مي کند که با اين شيوه تبليغ مراجع مذهبي "شيعه" و اين نوع دينداري (تقليدي) که به اصطلاح شيعيان امروز پيگيرش هستند پايه هاي دين خدا از جايگاه اصلي شان منحرف شده اند و از اين سبب است که سلامت رواني/ ديني ما امروز همه زير سئوال رفته است.

    (باز همانجا): " رسولخدا فرمود: خدا به بندگانش چيزي بهتر از عقل نبخشيده است". همو مي فرمايد: "خوابيدن عاقل از شب بيداري نادان بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل بهتر است". همچنين رسول خدا فرمود: " خدا پيامبر و رسول را براي تکميل عقل مبعوث ساخت".

    اگر رسول خدا براي تکميل عقل به رسالت برگزيده شده، شما و اين آقايان با اين شيوه تبليغ دينداري تان نشان داده ايد که در جهت عکس رسالت انبياء قدم بر داشته ايد! چرا کسي نيست که بخواهد به اين تناقضات پاسخ دهد؟ مروت هم خوب چيزي است!

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    آيا "مجتهدين شيعه"تصور مي کنند: كه قرآن كامل است اما رسول خدا در رسالت و ابلاغ امر خدا كوتاهي كرده و او مي بايد اين مطلب را از پيش مي گفته اما نگفته و يا بر عهده مراجعي گذاشته که با عقلشان (از روي دليل) بتوانند آنها را به دست آورند؟

    درحاليكه خداوند مي فرمايد (آيه 4 سوره قلم68) : "تو (اي محمد) داراي خلق عظيمي هستي" و در جايي ديگر مي فرمايد(آيه 7 سوره 59): : "هرچه پيامبر براي شما آورد بگيريد و از هرچه منعتان كرد از آن باز ايستيد" و باز مي فرمايد (آيه 80 سوره نساء 4): "هركس از رسول خدا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و هرکس سرپيچد پس تو نگهبان ايشان نيستي" . بنابراين از آنجايي كه معتقديم حضرت محمد در رسالت خود كوتاهي نكرده است و همچنين بيشتر از فرمان و ابلاغ خدا عمل نکرده است، پس هرآنچه را که لازم بوده گفته و هرآنچه را که لازم نبوده نگفته و از اين نظر کارش تمام و کمال و بي نقص و عيب مي باشد. پس اين آقايان مراجع بر حسب چه اصولي از قرآن و چه گفته اي از رسول خدا بخودشان اجازه مي دهند كه چنين حکمي را بر مردم واجب سازند؟ با اين علم که مي دانيم حضرت پيامبر طلب علم را بر همه زنان و مردان مسلمان واجب کرده است و آنها را مکلف ساخته که مسائل خويش را از روي علم (چه علم الاديان و يا علم الابدان) درک کنند.

    يا شايد باور شما بر اين است كه قرآن ناقص نيست و حضرت محمد نيز در امر ابلاغ اصول و احكام دين كوتاهي نكرده است, اما رهبراني چون علي بن ابي طالب و يا امام صادق و ديگر اولياء شيعه در بيان شرح وظايف مسلمين كوتاهي كرده اند و آنها راه را مشخص نکرده اند!

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    درحالي كه خود بهتر از من مي دانيد که در آخرين سال عمر پيامبر در حجة الوداع اين آيه نازل شد (آيه 3 مائده 5) : "امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را برشما تمام نمودم و دين اسلام را براي شما پسنديدم" . يعني اينکه خدا پيامبر خويش را قبض روح نفرمود تا آنکه دين را برايش كامل كرد و قرآن را_كه بيان هرچيزاز حلال و حرام و حدود و تمام ملزمات مردم (از براي هدايتشان) در اوست_ بر پيامبر خويش نازل فرمود. و فرمود (38 انعام) : "چيزي در اين كتاب فروگذار نكرديم". پس چون خدا چيزي را در کتاب قرآن فروگذار نکرده ، بفرماييد كجاي قرآن خدا آمده كه:

    "عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ولى در احكام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را ازروى دليل به دست آورد، يا از مجتهد تقليد كند"؟

    از آنجايي که کتاب خدا ما را "از دنباله روي همه آن چيزهايي كه بدان علم نداريم برحذر داشته است" و از آنجايي که تقليد عملي کورکورانه و غير علمي است و شخص مقلد مجبور به تحقيق و شناخت علمي موضوع مربوطه نيست، چگونه است که مراجع مذهبي بر مسلمانان واجب مي کنند که اگر مجتهد نيستند مي بايد از مجتهدي تقليد کنند که زنده و مرد و بالغ و عاقل و حلال زاده و عادل باشد و در عين حال مجتهدي باشد که توانسته از روي دليل احکام را به دست آورده باشد و از همه هم اعلم تر باشد!

    اولا ما اگر مجتهد نباشيم از کجا بدانيم که مرجعي و يا مجتهدي توانسته حکمي را از روي دليل بدست آورده است؟ ثانيا اگر کسي بفهمد که ديگري از روي دليل و عقل و منطق به درستي هاي موضوعي دست پيدا کرده، آنگاه خودش يک پا مجتهد است. از همه مضحک تر اين است که انسان مقلد چگونه تشخيص مي دهد که مجتهدي از همه اعلم تر است؟ اينها همه اش تناقض گويي است و اينکه شما براي ما روشن بفرماييد که چراست که در قرآن کريم به موضوعي به چنين اهميت سفارش نشده است؟

    آخر اين چگونه حکمي است که ايشان مي فرمايند و اين دليل که ايشان در اين عبارت بکاربرده اند : "مجتهد کسي است که مي تواند احکام را از روي دليل به دست آورد" و اينکه اگر کسي نمي تواند آن کار را بکند بايد که از مجتهد (اعلم و حلال زاده و غيرو) تقليد کند، چگونه دليلي است؟

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    درجايي که قرآن کريم در بسياري از آيات ما را به تعقل و تفکر سفارش مي کند و همچنين صريحا اعلام مي دارد که(36 اسرا 17) : "از آنچه (ضروري و يا غير ضروري)كه بدان علم نداري دنباله روي مكن چه درآن صورت چشم و گوش و دل و همه جوارح، از آن سئوال كرده شوند. . دليل عقلي و يا قرآني شما براي اينکه ما مسلمانان و به ويژه ما شيعيان مي بايد به اين "بايد" ها، گوش فرا بدهيم چيست؟ چه تا آنجا که من مي دانم چنين حکمي در قرآن نيآمده است. درحاليکه آيات بسياري هست که مشخص مي کند، هرکس مسئول عملکرد خويش است و اينکه انسانها مي بايد از روي خرد و دانش عمل کنند. بنابراين مي بينيد که قرآن به هيچ صورت تقليد را توجيه نمي کند و عقل هم حکم مي کند که ما چنين چيزي را به هيچ وجه نپذيريم و بدانيم هرکس که بخواهد به اين نحوه (ناداني) دينداري کند راه بجايي نخواهد برد و رستگار نخواهد شد. مگر اينکه شما و يا "مراجع" باور داشته باشيد:

    قرآن ناقص است و موارد ناگفته بسيار دارد که شما و يا "مجتهدين" مي توانيد از عقل خود کمک بگيريد و دليل برخي از احکامي که در قرآن نيآمده را بدست اوريد و سپس بر اساس آن دليل بر ما حکم کنيد و واجب کنيد که به آنها عمل کنيم؟

    + طلبه پشيمان كه راه برگشت ندارم 

    با احترام،

    آقاي منتظري

    سئوال من از شما در باب تقليد است.

    "آيت الله" خميني در ابتداي کتاب رساله عمليه در باب احکام تقليد نوشته است*:

    "1- عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ولى در احكام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام ر را ازوى دليل به دست آورد، يا از مجتهد تقليد كند"

    2- تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدى تقليد كرد كه حريص به دنيا نباشد و از مجتهدين ديگر اعلم باشد، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد".

    "آيت الله" خميني در اين باب به دوازده مورد ديگر اشاره کرده که به راستي اگر قرار باشد به همه آنها بپردازم از حوصله اين مقاله خارج مي شود*. به همين خاطر من فقط به همين دو مورد بسنده مي کنم و از شما سئوال مي کنم:

    + طلبه مشهدي 

    مپاگر ما نديده ايم نفهميده ايم گناه اهل الله چيست حالا با هر اسم و صفت تحقيق نکرده دشمني ميکنيم اصلا تحقيق حق را از حق خواستن است تا به حال شده از خدا بپرسيم و از او جواب بگيريم بسيار اين گونه تحقيق کرده و مسير حق را يافته اند

    + طلبه مشهدي 
    دو برابر احاديثي كه ائمه در رد صوفيه دارند حديث در رد و مذمت علما هست اگر كمي منصفانه نظر كنيم در ميابيم كه منظور امام عالم نما و صوفي نما است و هرجايي كه نمايي هست اين به ان معني است كه اصلي هم هست
    + طلبه مشهدي 
    h"v
    + طلبه مشهدي 
       1   2      >